گریبان کردن

معنی کلمه گریبان کردن در لغت نامه دهخدا

گریبان کردن. [ گ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) قبا کردن. ( آنندراج ). || مجازاً، دامن گریبان کردن. ترقی دادن. بالا بردن. عزت دادن :
هر که یکدم در ره افتادگی با ما نشست
خاکساری دامن او را گریبان میکند.رفیع ( از آنندراج ).شعر فوق را آنندراج شاهد برای معنی قبا کردن آورده است.

معنی کلمه گریبان کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گریبان ساختن . ۲ - قبا کردن . یا دامن کسی را گریبانک . او را ترقی دادن بالا بردن : هر که یک دم در ره افتادگی با ما نشست خاکساری دامن او را گریبان میکند . ( رفیع )

جملاتی از کاربرد کلمه گریبان کردن

یک نفس باشد نشاط خنده ظاهر چو برق خنده دزدیدن به دل، گل در گریبان کردن است
خنده دزدیدن به دل گل در گریبان کردن است لب گشودن رخنه در دیوار بستان کردن است
بگذر از رد و قبول خلق، کاین شغل خسیس خویش را با عالمی دست و گریبان کردن است