قبا کردن. [ ق َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پیراهن قبا کردن ؛ پیرهن چاک کردن. ( ناظم الاطباء ) : پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند.حافظ.سروبالای من آنگه که درآید بسماع چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد.حافظ. || جامه پوشاندن : در آفتاب قیامت نمی کشی آزار اگر برهنه تنی را قبا توانی کرد.میرزا سعید ( از آنندراج ).
پیراهن ( پیرهن ) ( را ) قباکردن . ( مصدر ) چاک کردن پیراهن .
معنی کلمه قبا کردن در ویکی واژه
بریدن، چاک دادن.
جملاتی از کاربرد کلمه قبا کردن
به عریانی گریبانچاکی از سازم نمیخندد مدوز ای وهم بر پیراهن مجنون قبا کردن
پیراهن صبر ما اندر غم هجرانت چون چاک قبا کردن تا کی بود ای دلبر
چو غنچه جامه ی جان بهر اوقبا کردن نشان بستر پاکست و دامن معصوم
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً. این آیت در شأن قومی منافقان آمد که رسول خدای را خواستند که از ثنیّة بیوکنند آن وقت که بازگشت از تبوک و هم ودیعة بن ثابت و خذام بن خالد و حارثة بن عامر و شبل بن الحارث و یزید بن حارثه و عثمان بن حنیف و حارثة بن عمرو و مجمع بن حارثة و غیرهم. این منافقان آن مسجد بمباهات مسجد قبا کردند که بنی عمر بن عوف کرده بودند، قبیله اهل تقوی و صدق از بهر خدای را. و مسجد قبلتین آنست بر قول بعضی از صحابه و تابعین، خدای آن را گفت: أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی و گفت: أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّهِ و گفت: أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ و درست است که رسول خدا کان یأتی قبا کل سبت راکبا و ماشیا و آن قوم منافقان آن مسجد بو عامر را میکردند و او را ابو عامر الراهب میخواندند سالاری بود از آن منافقان، مسلمانان او را بو عامر الفاسق نام کردند آن روز که مصطفی در مدینه آمد، این بو عامر گفت فرا مصطفی که ما هذا الذی جئت به، این چه دین است که آوردی؟ مصطفی گفت: جئت بالحنیفیّة، دین ابراهیم ملت پاک و دین درست است آوردم آن دین که ابراهیم خلیل در آن بود. بو عامر گفت من هم بر آن دینم، اما تو بر آن افزودهای و آنچه از آن نیست در آن آوردهای. مصطفی گفت تو خود بر دین ابراهیم نهای و آنچه من آوردهام دین روشن است و ملت پاک و کیش درست آنست. بو عامر گفت: امات اللَّه الکاذب منّا طریدا وحیدا غریبا. فقال النبی ص آمین. پس روز حنین این بو عامر با هوازن بود بجنگ رسول خدا، چون دید که هوازن بهزیمت شدند بگریخت و به روم رفت و بمنافقان پیغام فرستاد که در مدینه مسجدی از بهر من بنا کنید، تا من از قیصر روم لشکر و سلاح و آلات جنگ بخواهم و بمدینه آیم و محمد و اصحاب وی را از مدینه بیرون کنم، منافقان آن مسجد ضرار از بهر وی بنا نهادند و پرداختند و مقصود ایشان آن بود، تا ایشان در آن مسجد، خود با خود باشند در رازهای خویش و مؤمنان اسرار ایشان بندانند.
کمر به بندگیِ دوست بر میان بستم عوام پیرهن سَتر ما قبا کردند
در اینجا جامهٔ شوقی قبا کردن نه درویشی است تُهی کن خِرقهام از تن که جان باید فدا حافظ
درین ریاض، سرانجام بال پروازست چو غنچه پیرهن خویش را قبا کردن