پدریان

معنی کلمه پدریان در لغت نامه دهخدا

پدریان. [ پ ِ دَ ]( اِخ ) جمع پدری ، منسوب به پدر. گماشتگان یا کسان پدر. اصطلاحی در دربار غزنویان که در آن گماشتگان و خواص دوران سلطان محمود را خواهند. در مقابل مسعودیان که خاصان و طرفداران سلطان مسعودند : و گفته اند که این پدریان نخواهند گذاشت تا خداوند را مرادی برآید و یا مالی حاصل شود. ( تاریخ بیهقی ). علی چه کرده بود که بایست با وی چنین رود من روی کار بدیدم این قوم نوساخته نخواهند گذاشت که از پدریان یکتن بماند. ( تاریخ بیهقی ). این پدریان نخواهند گذاشت تا خداوند را مرادی برآید. ( تاریخ بیهقی ). ای مسعدی مرا بخویشتن بگذار که سلطان مرا هم از پدریان میداند. ( تاریخ بیهقی ). امیر در این با پدریان سخن میگوید. ( تاریخ بیهقی ). پدریان و محمودیان بر آن بسنده کرده بودندکه روزی بسلامت بر ایشان بگذرد. ( تاریخ بیهقی ). سخن همه سخن غازی بود و خلوتها در حدیث لشکر با وی میرفت و پدریان را از آن نیک درد می آمد. ( تاریخ بیهقی ).
پدریان. ( دیر... ) .

معنی کلمه پدریان در فرهنگ فارسی

جمع پدری منسوب بپدر

جملاتی از کاربرد کلمه پدریان

بعد از مرگ محمود برای به حکومت رسیدن میان دو پسرش یعنی محمد و مسعود اختلاف به‌وجود آمد و بعد از کشمکش‌هایی مسعود توانست پیروز شود و به حکومت برسد اما چون حس می‌کرد کارگزاران پدرش با به حکومت رسیدن وی مشکل دارند، در صدد کنار گذاشتن آن‌ها برآمد. در این زمان کارگزاران دستگاه غزنوی به دو دسته تقسیم شده بودند یک دسته پدریان یعنی طرفداران سلطان محمود و دیگران پسریان که هواداران مسعود بودند.