هندستان

معنی کلمه هندستان در لغت نامه دهخدا

هندستان. [ هَِ دِ ] ( اِخ ) هندوستان. هند :
هندو ز چه مغز پیل خارد؟
تا هندستان به یاد نارد.نظامی.درآمدقاصدی از ره به تعجیل
ز هندستان حکایت کرد با پیل.نظامی.چون سهی سرو برد از آن بستان
رفت از آنجا به ملک هندستان.نظامی.تا مرا ز اینجا به هندستان برد
بوکه بنده کآن طرف شد جان برد.مولوی.بر سر بخت سیه خاک سیه زیبنده است
ما به هندستان نه بهر مال دنیا میرویم.صائب.رجوع به هند و هندوستان شود.

جملاتی از کاربرد کلمه هندستان

الا ای باد شبگیری گذر کن سوی هندستان که از فر تو هندستان شود آراسته بستان
همچو پیلم بر سرم زن زخم و داغ تا نبینم خواب هندستان و باغ
نی غلط کردم براق است او ولیکن از بهشت بهر عز شاه هندستان به فرمان آمده است
ز هندستان مگر بودش نمونه که باشد کار هندو باژگونه
روس و ایران متحد در آسیا جولان کنند انگلیسان رابرون از خاک هندستان کنند
زانک پیلم دید هندستان به خواب از خراج اومید بر ده شد خراب
از گلو طوق تعلق را بیفکن همچو شیر تا به کی در خواب می بینی تو هندستان چو فیل؟
گرش باید به یک فتحِ الهی فرو شوید ز هندستان سیاهی
چونک بازرگان سفر را ساز کرد سوی هندستان شدن آغاز کرد
گر غزل‌های جهان خاتون به هندستان روند روح خسرو با حسن گوید که این کس گفته است