هم رفیق

معنی کلمه هم رفیق در لغت نامه دهخدا

هم رفیق. [ هََ رَ] ( ص مرکب ) در اصطلاح علم فتوت کسانی را گویند که منسوب به یک پدر یا یک جد باشند. رجوع به هم پدر شود.

معنی کلمه هم رفیق در فرهنگ فارسی

در اصطلاح علم فتوت کسانی را گویند که منسوب به یک پدر یا یک جد باشند

جملاتی از کاربرد کلمه هم رفیق

گردید به هم رفیق و دمساز نی نیش حسود و زخم غماز
هم حریف و هم قرین و هم ندیم و هم رفیق هم غلام و هم کنیزک هم پیاده هم سوار
[اکبر هاشمی رفسنجانی]: اولاً از من قولی نگرفته‌بود. اصلاً از اعترافات ایشان اطلاعی نداشتم که قولی بدهم. آقای سحابی هم رفیق من بود. ما در دوران مبارزه هم پرونده و با هم در زندان بودیم. بعد از پیروزی هم در شورای انقلاب بود. همیشه با هم بودیم و اختلافی نداشتیم. گروهی را هم که وزارت اطلاعات گرفتند، بدون اطلاع من گرفتند. گویا حدود ۹۰ نفر را گرفتند. من اصلاً با اینطور چیزها مخالف بودم. منتها وزارت اطلاعات از این کارها می‌کرد…. برنامه هویت را از تلویزیون دیدیم و اصلاً خبر نداشتیم. شما از آقای شریعتمداری بپرسید که چه کسی به او گفته که آن برنامه را بسازد. ”
- هاشمی رفسنجانی: اولاً از من قولی نگرفته‌بود. اصلاً از اعترافات ایشان اطلاعی نداشتم که قولی بدهم. آقای سحابی هم رفیق من بود. ما در دوران مبارزه هم پرونده و با هم در زندان بودیم. بعد از پیروزی هم در شورای انقلاب بود. همیشه با هم بودیم و اختلافی نداشتیم. گروهی را هم که وزارت اطلاعات گرفتند، بدون اطلاع من گرفتند. گویا حدود ۹۰ نفر را گرفتند. من اصلاً با اینطور چیزها مخالف بودم. منتها وزارت اطلاعات از این کارها می‌کرد…. برنامهٔ هویت را از تلویزیون دیدیم و اصلاً خبر نداشتیم. شما از آقای شریعتمداری بپرسید که چه کسی به او گفته که آن برنامه را بسازد.
شیرین و ترش گشته دو جوهر به هم رفیق این چون حدیث دشمن و آن چون عتاب دوست
هم طبیب گاه بیماریش بود هم رفیق روز بی یاریش بود
آنان که به هم رفیق بودیم بر یکدیگر شفیق بودیم
گرگها دید و گمان کرد او غزال غولها را هم رفیق ماه و سال
کی رسد هرگز به مقصودی درین راه خدا نوجوانی کاندرین ره هم رفیق پیر نیست
هم حریف زندانم هم رفیق چاهم من بخت تیره روزانم کوکب سیاهم من
تا شد آن طوطی، برای سودگر هم رفیق خانه، هم یار سفر