هم قرین. [ هََ ق َ ] ( ص مرکب ) این لفظ ( هم ) در ترکیب هم قرین درست نیست زیرا قرین صیغه صفت مشبهه است نه صیغه مصدر. ( از غیاث ). لفظِ هم پیش از اسم یا مصدر درمی آید و صفت میسازد : آن یوسف گردون نشین عیسی پاکش هم قرین در دلو رفته پیش از این آبش به صحرا ریخته.خاقانی.نه در غربت مرا کس همنشینی نه در محنت مرا کس هم قرینی.نظامی.
معنی کلمه هم قرین در فرهنگ فارسی
( صفت ) مصاحبت همنشین .
جملاتی از کاربرد کلمه هم قرین
هم گواه حسبش طینت اجداد گرام هم قرین گهرش عصمت آبا آمد
تا شوی از بوی جان حق خصال می فعال وز تجلیهای لطفش هم قرین و هم قران
در خراسان نیست مانندش چنانک در عراقش هم قرین جستیم نیست
خوش آن عالم که عشرت هم قرین بود بهشت آسمانی در زمین بود
ابا شادی و خرمی هم قرین برفتند با وی سه منزل زمین
با لبش ذوق هم نفس چه نکوست؟ با رخش حسن هم قرین چه خوش است ؟
روز و شب با هم نشسته آب و آتش هم قرین لطف و قهری جفت و دردی با صفا آمیخته
میزان حُسن و عشق چو با هم قرین فتاد سهم بلای او به امام مبین فتاد
از یک قبیله بود احمد و بو برای اوب هر دو به هم قرین در نسل و در نسب