هم خاک

معنی کلمه هم خاک در لغت نامه دهخدا

هم خاک. [ هََ ] ( ص مرکب ) همسایه. مجاور. هم سامان.

معنی کلمه هم خاک در فرهنگ فارسی

همسایه مجاور هم سامان

جملاتی از کاربرد کلمه هم خاک

فیضش چو فرو بارد بر باغچه ی قدرت هم خاک شود جانور هم چشمه شود حیوان
به مشت و به کشتی درآویختند ز هم خاک بر چشم هم ریختند
چونک خوردی و شد آن لحم و پوست رنگ لحمش داد و این هم خاک کوست
عالم هم خاک پای خضر است خضرای دمن چه جای خضر است
هم نور روش فیض ده چشمه ی سپهر هم خاک پاش مایه ده عقل اولیا
دگر رومیی رفت و هم خاک دید که پرطاس را بخت چالاک دید
این زمین از نوع زمین های بسیار مرغوب برای ساختمان سازی است. مواد متشکله این زمین ها از ماسه می باشد که به مقدار کافی با خاک رس چرب پوشش داده شده، هم خاک رس و هم ریز دانه های ماسه توأما سبب پر کردن فضای خالی درشت دانه های شنی شده و در اثر عوامل زمین و گذشت زمان، به تراکم کامل رسیده و زمین های بسیار سخت و متراکمی را به وجود آورده است.
اگر چه نرگس دان ها ز سیم و زر سازند برای نرگس هم خاک نرگسستان به
زین روی شسته اند بهفت آب و خاک دست هم آب از توقف و هم خاک ازشتاب
جان ز تن رفت و دل اندر عقد گیسویت بماند شد تنم هم خاک دروی تا ابد بویت بماند
زر آکن که او خاک بر زر کند خورد خاک و هم خاک بر سر کند