نرگسستان

معنی کلمه نرگسستان در لغت نامه دهخدا

نرگسستان. [ ن َ گ ِ س ِس ْ ] ( اِ مرکب ) نرگس زار. آنجا که نرگس فراوان رسته باشد :
ببالد خرمی بر نوبهار او چه کم دارد
تبسم ارغوان زارش تماشا نرگسستانش.خاقانی.خرم آباد عمر از او محکم
نرگسستان دل از او بینا.سیف اسفرنگ.چون غمزه دوست گاه دستان
باسهم ولیک نرگسستان.؟ ( از ترجمه محاسن اصفهان ص 11 ).نرگسستان بود گلشن تا تو بودی درچمن
از شکست رنگ گل شبنم قدح سرشار داشت.ناصرعلی ( از آنندراج ).

جملاتی از کاربرد کلمه نرگسستان

به هرجا دامی افکنده‌ست صیاد بهار نرگسستان تمناست
سراسر چمن دهر نرگسستان است تو نیز آینه‌ای بر تراش و حیران باش
صفحه‌ای در یاد آن برق نگاه آتش زدم شوخی یک نرگسستان چشمکم بیدار شد
بی‌ادب بی دل به خاک نرگسستان نگذری شرمناکان با هم آنجا یک مژه خوابیده‌اند
در نظر حسن پری دارد تماشای نهان وادی حسرت ز طرف نرگسستان خوش‌تر است
مژه‌واری ز خواب ناز جستی دو عالم نرگسستان نقش بستی
چمن تمهید حیرت رفته بود از چشم مشتاقان کنون گلچین چندین نرگسستان انتظار آید
قابل نظارِِهٔ آن جلوه‌گشتن مشکل است گرهمه صد نرگسستان چشم حیران بشکفد
بیدل از داغ چراغ خامشم غافل مباش نرگسستان چشمکی خس‌پوش مژگان‌ کرده‌ام
هوا عشرت‌افزا ز باد شمال زمین نرگسستان ز چشم غزال