هم تن

معنی کلمه هم تن در لغت نامه دهخدا

هم تن. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) هم جسم. هم جنس :
مرغ خاکی ، مرغ آبی هم تنند
لیک ضدانند وآب و روغنند.مولوی.

معنی کلمه هم تن در فرهنگ فارسی

هم جسم هم جنس

جملاتی از کاربرد کلمه هم تن

کن قبول او را طفیل آن کسان کز گفت وگوی هم تن و هم جان به راهت سوده و فرسوده اند
در دههٔ بیست که براؤر شروع به مبارزه برای به کرسی نشاندن دیدگاه‌های خود در مورد مبانی کرد، روابط گرم اولیه‌اش با هیلبرت به سردی گرایید. هیلبرت هم تن به مبارزه داد. او خطر یک انقلاب شهودگرایانه را جدی گرفته بود. براؤر سخنرانی‌های موفقیت‌آمیزی در همایش‌های انجمن ریاضی آلمان ایراد کرد. رشته سخنرانی‌های او در برلین در ۱۹۲۷ هیجان زیادی ایجاد کرد. حتی در میان مردم عادی سخن از کودتا در ریاضی به میان آمد. در ماه مارس ۱۹۲۸، براؤر سخنرانی‌هایی در وین ایراد کرد که بیشتر جنبهٔ فلسفی داشت. روی هم رفته آیندهٔ شهودگرایی درخشان به نظر می‌رسید.
در انجیل‌های هم‌نوا (اناجیل سینوپتیک=متی، مرقس و لوقا) عیسی ۱۱ بار واژهٔ جهنا را در برابر ملکوت سلطنت خداوند به‌کار می‌برد (مرقس ۴۸-۹:۴۳). اینجا همان جایی است که هم روان و هم تن نابود می‌شوند (متی ۱۰:۲۸) در "آتشی خاموش ناشدنی" (مرقس ۹:۴۳).
نگویم مپرور تن ای پهلوان بپرور ولی هم تن و هم روان
خواهی که چو گل از دمت آسوده شود خلق ؟ چون غنچه بر آن باش که گردی هم تن دل
تمامت انبیا در خویشتن یافت نمود اولیا هم تن به تن یافت
اگر داری سر آن کاندر اینجا که بازی هم تن و هم جان در اینجا
که چونی جان و تن هم تن و هم جان که یکّی گردی اندر اصل جانان
عقل جانت را رها سازد ز غم هم دل از اندوه و هم تن از سقم
در آن وقت کردم جهان خسروی که هم جان قوی بود و هم تن قوی
بسی دست شاهان ز بیداد و آز تهی ماند و هم تن ز آرام و ناز
آنچه من دارم سراسر زان تو هم تن و هم جان من قربان تو