هزارسب

معنی کلمه هزارسب در لغت نامه دهخدا

هزارسب. [ هََ رَ ] ( اِخ ) رجوع به هزاراسب شود.

جملاتی از کاربرد کلمه هزارسب

استندار هزارسب بر خلاف عموی خود سنت جنگ با ملاحده دیلم را کنار گذاشت. او فرستاده‌ای نزد ملاحده دیلم فرستاد و با آنها صلح نمود و قلعه‌هایی را که قبلاً حاکمان طبرستان در دیلمان تصرف نموده بودند به ملاحده پس داد.
استندار کیکاووس بن هزارسب برادر شهریوش بود که پس از وی به حکومت رویان رسید. او نیز به مانند برادر خویش متحد و ملازم شاه غازی باوندی بود و در این دوره بین شاه غازی باوندی و ملاحده (کافران) دیلمان جنگ درگرفت و در یک روز شاه غازی هجده هزار ملاحده دیلمی را در رودبار گردن زد.
استندار شهریوش بن هزارسب نخستین استنداری است که اولیاالله در کتاب تاریخ رویان از او به عنوان حاکم رویان نام می‌برد.
وی نوهٔ استندار کیکاوس بود پس از هزارسب به حکومت رویان رسید.
استندار شهر یوش بن هزارسب پس از اینکه شاه غازی رستم باوندی پادشاه طبرستان گردید مملکت او از دهستان (گرگان) تا سیاه رود گیلان (شرق گیلان) وسعت داشت و در پی اتحادی که بین او و استندار شهریوش بن هزارسب ایجاد شده بود ادارهٔ دشت رستاق (احتمالا نور) تا سیاه رود گیلان (رودی در نزدیکی رشت) را به استندار شهریوش بن هزارسب سپرد.
استندار هزارسب بن شهریوش برادر زادهٔ کیکاوس بود که پس از مرگ وی به حکومت رویان رسید.
مردم پس از موضوع از استندار هزارسب گریزان شدند و بین استندار و ملک اردشیر باوندی اختلاف افتاد و ملک اردشیر قلعه قلعهٔ ولیج کجور را فتح نمود. استندار هزارسب پس از عدم همراهی مردم کجور و کلار ناامید گشت و به سوی ری و سپس همدان رفت. ملک اردشیر به سوی ازبلو و تنکا رفت و قلعه‌های آن را فتح نمود و مردم دو ولایت ازبلو و تنکا را مظیع خود ساخت. او حاجی شاه خسرو زا به نیابت از خود حاکم ازبله و تنکا نمود و و در رویان هزبرالدین خورشید را به نیابت از خود حاکم کرد و به ساری بازگشت.
در این دوره شاه غازی باوندی، کیا بزرگ امید (جانشین حسن صباح) را که پدر زن او بود حاکم دیلمان ساخت و پس از وفات کیا بزرگ امید ملک دیلمان را به استندار کیکاوس بن هزارسب سپرد. کیکاووس پس از فرمان شاه غازی باوندی در دیلمان حاکم شد و همه روز با ملاحده جنگ می‌نمود و دست به کشتار آنها می‌زد. کیکاووس کجوری به مدت سه سال پادشاه دیلمان بود و سپس نائبی از جانب خود به دیلمان فرستاد تا دیلمان را از ملاحده حفظ نماید و خود به کجور بازگشت تا رویان را اداره نماید. کیکاوس دارای پسری به نام جستان بود که قبل از وی در گذشت و نوه ای به نام زرینکمر از جوستان داشت.