نزوه

معنی کلمه نزوه در لغت نامه دهخدا

( نزوة ) نزوة. [ ن َزْ وَ ] ( ع ص ، اِ )کوتاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قصیرمن الاشیاء. چیزهای کوتاه و قصیر. ( از اقرب الموارد )( از المنجد ). || ( اِ ) نام سنگی است سپید که بدان آتش می زنند. ( ناظم الاطباء ). || حمله. ( یادداشت مؤلف ). وثبة. ( از المنجد ). || واحد نزو. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نزو شود.

جملاتی از کاربرد کلمه نزوه

آل فخروه در طول قرن هفدهم در قطر و بحرین استقرار داشتند اما به دلیل خشکسالی شدید و شرایط منطقه در آن زمان مجبور به مهاجرت از نجد به طریق عراق سپس در شط بنی تمیم (بالاهواز) و در نهایت به قطر و بحرین شدند. در قطر، آنها به خصوص در مناطق نزوه و تمبک و ظعاین و جزیرهٔ حوار، سپس در مناطق مختلف در قطر علاوه علی عربستان سعودی و کویت.