نان طلب

معنی کلمه نان طلب در لغت نامه دهخدا

نان طلب. [ طَ ل َ ] ( نف مرکب ) گدا. آنکه قوت و غذا از دیگران می طلبد. || که پی کسب رزق و تأمین معاش شود. || مال دوست. پول پرست. مقابل نام طلب.

معنی کلمه نان طلب در فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - نکه نان خواهد.۲ - آنکه درپی کسب روزی است .۳ - مال دوست پول پرست . ۴ - گدا.

جملاتی از کاربرد کلمه نان طلب

مده نان طلب را بدین سفره جای برانش که سگ استخوان رابود
روزها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی
سله نان نهاده بر سر تو پارۀ نان طلب کنی هر سو
چو نان طلب کنم از شاه عشوه سازد قوتم چو آب خواهم از ایام زهر دارد پیشم
از دم سرد حسودش کوست چون سگ نان طلب آب را در تیر مه بر خاک اغبر بسته اند
عشق سلطانی و دنیا داشتن نان جستنست ای گدای نان طلب می کوش تا سلطان شوی
مرا دل داد ار دلبر نتابم رو نه پیچم سر گدای نان طلب دیدی که روی از زر بگرداند
دشمنان جان طلب ز صولت او دوستان نان طلب ز دولت او
گر نان طلب کنند در من زنند از آنک بی‌دانهٔ من آب زده است آسیابشان
به دکانش مقیم روز و شب را که تا بندم زبان نان طلب را