نکه

معنی کلمه نکه در لغت نامه دهخدا

نکه. [ ن َک ْه ْ ] ( ع مص ) دم برزدن بر بینی. هه کردن بر بینی دیگری تا بوی دهان معلوم کند. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || شمیدن بوی دهان را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). بوییدن بوی دهان کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ( به صیغه مجهول ) برگردیدن بوی دهان کسی از تخمه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || سخت گردیدن گرمی آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
نکه. [ ن ُک ْ ک َه ْ ] ( ع ص ، اِ ) شتران سست و ضعیف از بیماری برخاسته ، یا شتران آوازفرورفته از ضعیفی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه نکه در فرهنگ فارسی

شتران سست و ضعیف از بیماری برخاسته یا شتران آواز فرو رفته از ضعیفی .

جملاتی از کاربرد کلمه نکه

بدو گفت ارایدو نکه این هست راست ز یک آرزویم دو شادی بخاست
چو نکه از فرزند و خال و عم ندید او حاصلی لاجرم در بند فرزندان و خال و عم نماند
گوش بخود دار از آ نکه جان جهانی است بسته آن یک در چنان که تو داری
خصم بالین سلامت را کجا بیند به خواب زا نکه آن سر کش زیادت می کشد پا از گلیم
پرتو لیزر را معمولاً با یک سیستم نوری شکل و جهت می‌دهند نابعاد و شکل مورد نظر برای نکه حاصل شود. با توجه به اینکه کاهش قدرت تشعشع پیوسته لیزر با تغییر فاصله کوچک است، لذا منبع لیزر را می‌توان در فاصله قابل توجهی از قلعه قرار داد.
نشنیدنت اولیست ز تعریف و ز تعریض اندر حق من نکه بهمان و فلان را
دل به نکه رخ دل افروزان چون کبابی بر آتش افتادست
آ نکه از نهیب خنجرش اندام آفتاب پیوسته می جهد چو دل برق در یمن
قاری لت کتان که کنون میکنی نکه روزی چو لته لت زده در زیر پا رود