معنی کلمه نامی اصفهانی در لغت نامه دهخدا
چو خسرو سوی شکّر کرد آهنگ
شکرلب ماند تنها با دلی تنگ
سیه گردید روز و روزگارش
به رسوائی کشید انجام کارش
عجب دردی است دور از یار بودن
صبوری کردن و ناچار بودن.
و شکوه شیرین از خسرو:
زمانه یار و گردون یاورت باد
شراب خوشدلی در ساغرت باد
ز حلوای شکر سیری مبادت
ز یار تازه دلگیری مبادت
بحمداﷲ که زودت آزمودم
بخاطر آنچه بودت آزمودم.
برای اطلاع بیشتر از احوال و آثار وی رجوع به مجله آینده سال دوم ص 533 و فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ص 181 و تذکره صبح گلشن ص 502 و قاموس الاعلام ج 6 و مجمع الفصحاء ج 2 ص 523 و آتشکده آذر ص 429 شود.
نامی اصفهانی. [ ی ِ اِ ف َ ] ( اِخ )مرتضی قلی خان ، متخلص به نامی. از معاصران و منشیان عهد شاه عباس کبیر است. وی به دوران سلطنت اکبرشاه رخت عزیمت به هند کشید و در همانجا درگذشت. او راست :
گر غبار گلشن کویت به چشم ما رسد
پنجه مژگان زند گل بر سر دستار ما.
رجوع به صبح گلشن ص 502 و قاموس الاعلام ج 6 شود.
نامی اصفهانی. [ ی ِ اِف َ ] ( اِخ ) نورانی خباز، متخلص به نامی. او راست :
در عشق توام گشته دل و جان دشمن
ای در طلبت پای به دامان دشمن
در دست مرا دشمن و در جان دشمن
وز دست تو دستم به گریبان دشمن.( از صبح گلشن ص 503 ) ( قاموس الاعلام ج 6 ).