نام جستن
معنی کلمه نام جستن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نام جستن
به روزیدهان داد یکسر کلید چو آمد گه نام جستن پدید
مرا گر به رفتن درنگی بود گه نام جستن چو ننگی بود
به گاه نام جستن تیر باران چنان رانی که برگ گل بهاران
گر از نام جستن ترا نام هست برین خنجر کین مرا کام هست
ببینم ز لشکر که جنگی کهاند گه نام جستن درنگی کهاند
بسودم به هر جای با بخت جنگ گهٔ نام جستن نمردم به ننگ
در نام جستن دلیری بود زمانه ز بد دل به سیری بود
دادْ دادن رسم توست و دادْدِه بِه شهریار نام جستن کار توست و نامورْ بهْ پادشاه
نخست آلت جنگ را دست برد در نام جستن به گردن سپرد
بنده را نام جستن از هوسست داغ آن خواجه نام بنده بسست