ننگی. [ ن َ ] ( ص نسبی ) ننگین. سرافکنده و شرمسار و خجلت زده و بی اعتبار و بی ارج و خفیف : بکوشم که ننگی نگردم به کار به نزدیک آن نامور شهریار.فردوسی.بدو گفت بیژن مرا زین سخن به پیش جهاندار ننگی مکن.فردوسی.بدو گفت رهام کای تاجور بدین کار ننگی مگردان گهر.فردوسی.اگر کند بودی گشاد برم از این زخم ننگی شدی گوهرم.فردوسی.فرومایه را دور دار از برت مکن آنکه ننگی شود گوهرت.اسدی.
معنی کلمه ننگی در فرهنگ فارسی
ننگین . سرافکنده و شرمسار و خجلت زده و بی اعتبار و بی ارج و خفیف .
معنی کلمه ننگی در دانشنامه عمومی
ننگی ( ارمنی: Ննգի ) ؛ جمعیت به ( ترکی آذربایجانی: Cəmiyyət ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آرتساخ است که در استان مارتونی واقع شده است.
جملاتی از کاربرد کلمه ننگی
من چنانکه از گفتارهایم پیداست هوادار پیراستن فارسی هستم و برای همین موضوع است که این گفتارها را مینویسم. با این همه من از نگارشهایی که کسانی به عنوان «پارسی سره» در برخی روزنامهها مینگارند سخت بیزارم و این نگارشها را جز ننگی برای زبان فارسی نمیشمارم. چرا که بنیاد آنها هوس و نادانی است و اگر رشتهٔ کار را بدست این هوسها و نادانیها بسپاریم زبان را پاک از سامان انداخته دچار هرج و مرج سختی خواهند گردانید.
سر کویی گرم رسوا کند عشق چو من عاشق شدم، ننگی ندارم
این جنایت عظیم در حق دانشجویان بیپناه، لکه ننگی ابدی و فراموش ناشدنی برای دولتمردان است. چنانکه راهپیمایی کاملاً آرام و مسالمتآمیز شامگاه روز دوشنبه که از میدان انقلاب تهران تا میدان آزادی صورت گرفت و در آن به راستی بیش از یک میلیون نفر از معترضین به انتخابات اخیر شرکت کرده بودند، با افسارگسیختگی معدودی از اعضاء تندرو بسیج به خاک و خون کشیده شد. بعضاً شنیده شده که افراد مزبور راهپیمایان را به رگبار بستهاند و تاکنون آمار بیش ۱۰ کشته از این حادثه منتشر شدهاست.
عشق جوان! اگر در نبرد میوند شهید نشدی،خدا تو را از بی ننگی حفظ کند.[ب]
به چشم خود برو پیری طلب کن که تو ننگی شوی بی نامداری
انتخابات اخیر که برخی به حق آن را کودتا نامیدند، لکه ننگی است که هیچگاه از دامان حاکمیت زدوده نخواهد شد.
اگر بدهمش باج ننگی بود وگر ندهمش شیر جنگی بود
ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم من ز می ننگی ندارم، میپرستم میپرستم
دختری روستایی که فریب مردی خوشگذران و شهری را خورده، از ترس ننگ و رسوایی از خانهاش میگریزد و سرگردان و آواره میشود. جوانی او را مییابد و نگهداری اش میکند. دختر که صدای خوبی دارد تعلیم گرفته و به زودی خوانندهٔ معروفی میشود. اما یکبار دیگر مردی که او را فریب داده برابرش قرار میگیرد. دختر روستایی که حالا خوانندهٔ محبوب و متمولی است در جریان حوادثی انتقام آوارگی و ننگی که بر دامنش نشسته، از مرد بازمیستاند و سپس با جوانی که از او حمایت کرده و دوستش دارد، ازدواج میکند.
گر من شکایتی کنم از دشمنان به دوست ننگی چنین کشیدنم آخر ز ناز نیست
ور بعکس این بود ننگی بود ننگ نبود لعل اگر سنگی بود
ره مردان طلب در شادکامی چرا اندر پی ننگی و نامی
به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی به نزد جلالت چه شاهی چه شنگی
من در اول گر زکار عشق بودم باخبر کی دم اندر پیش خلق از نام و ننگی می زدم
ای پیر از پیری مر شکوفه سپید موئی را سنگی نیست و از جوانی گل سرخ روئی را ننگی نیست، شنیده ای که از گاو پیر کشت حنطه و شعیر نیاید و ندانسته ای که: خر پیر جز علف خویش نیارد، اگرچه روز پیری غایت زندگانی است، اما هزار روز پیری در بند یک شب جوانی است.