معنی کلمه ناله کنان در لغت نامه دهخدا
چنگ برهنه فرق را پای پلاس پوش بین
خشک رگی کشیده خون ناله کنان ز لاغری.خاقانی.همه سگ جان و چو سگ ناله کنانند به صبح
صبحدم ناله سگ بین که چه پیدا شنوند.خاقانی.هر بن مویت غمی و ناله کنان است
هر سر مویت که آه یار تو گم شد.خاقانی. || ( ق مرکب ) در حال نالیدن. نالان :
ناله کنان میدوم سنگی در بر چو آب
کآب من و سنگ نیز غمزه یارم ببرد.خاقانی.