گریه کنان

معنی کلمه گریه کنان در لغت نامه دهخدا

گریه کنان. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حالت گریه. در حال گریستن. در حال اشک ریختن.

معنی کلمه گریه کنان در فرهنگ فارسی

( صفت ) در حال گریستن اشک ریزان .

جملاتی از کاربرد کلمه گریه کنان

عالمی گریه کنان بر غم من در غم عشقت من بدان شاد که گشتم بغم عشق تو قایل
واله و حیرت زده و مستهام خنده زنان گریه کنان می خرام
بچمن گریه کنان رفته ز گل پرسیدم بچه تاریخ برون قدسی از این بستان شد
خون سیه ریخت، ز چشم سیاه؛ گریه کنان گفت که: واحسرتاه
ساربان گریه کنان بود چو محمل می‌برد راه می‌کرد گل و ناقه در آن گل می‌برد
این یکی خنده زنان رفته بسر منزل وصل وان یکی گریه کنان مانده در اطلال و فقار
جان چو نوح است ز طوفان بدن گریه کنان هست در بحر حقیقت دل پرخون زورق
از جدایی من و یار ابر ز تأثیر بهار من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا
می رود غافل واز پس نکند یار نگاهی که نزاری ز پی اش گریه کنان نعره زنان جامه درآن است
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون