گریه کنان
معنی کلمه گریه کنان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه گریه کنان
عالمی گریه کنان بر غم من در غم عشقت من بدان شاد که گشتم بغم عشق تو قایل
واله و حیرت زده و مستهام خنده زنان گریه کنان می خرام
بچمن گریه کنان رفته ز گل پرسیدم بچه تاریخ برون قدسی از این بستان شد
خون سیه ریخت، ز چشم سیاه؛ گریه کنان گفت که: واحسرتاه
ساربان گریه کنان بود چو محمل میبرد راه میکرد گل و ناقه در آن گل میبرد
این یکی خنده زنان رفته بسر منزل وصل وان یکی گریه کنان مانده در اطلال و فقار
جان چو نوح است ز طوفان بدن گریه کنان هست در بحر حقیقت دل پرخون زورق
از جدایی من و یار ابر ز تأثیر بهار من جدا گریه کنان ابر جدا یار جدا
می رود غافل واز پس نکند یار نگاهی که نزاری ز پی اش گریه کنان نعره زنان جامه درآن است
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون