ناشنیدنی. [ ش ِ دَ ] ( ص لیاقت ) نالایق از شنیده شدن. ( ناظم الاطباء ). که قابل شنیدن نیست. که شنیدن را نشاید : از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی گویم شنیده ام سخن ناشنیده را.صائب.|| که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن ممکن نباشد.
جملاتی از کاربرد کلمه ناشنیدنی
رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است
از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی گویم شنیده ام سخن ناشنیده را
و اما آن معجون که ذکر کردی من از آن قبیل نیستم که طعام بسیار خورم و به آن لذت گیرم، چه از آن ناخوشتر که هر لحظه به جایی باید رفت که در او نادیدنی را باید دید و ناشنیدنی را باید شنید و نابوییدنی را باید بویید.
صائب گرفت گوشه ای از اهل روزگار ازبس که ناشنیدنی از مردمان شنید