جملاتی از کاربرد کلمه مژده رسان
قاصدی مژده رسان در راه است روز آراستن خرگاه است
تا حاکم دیوان و بلد برد رسولم دیدم همه جا مژده دهان مژده رسان را
پیک نفس که مژده رسان حیات اوست بی حکم او نیامد و بی رای او نرفت
گهی ز نغمه ی ارغن به خلق مژده رسان به این ترانه جان بخش روح پرور شد
ای مژده رسان کی ز ره آیی به سلامت؟
ورین منتظران را دهی از بند رهایی؟
همچو مرض عمر رنج خلق ولکن مرگ ز راحت بخلق مژده رسان بود
چند گریی ای فرید از عشق رویش همچو شمع صبح را مژده رسان از پستهٔ خندان او