( ملعبة ) ملعبة. [ م ِ ع َ ب َ / م ُ ع ِ ب َ ] ( ع اِ ) نوعی از جامه بی آستین که کودکان بدان بازی کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ملعبه. [ م ِ ع َ ب َ / ب ِ ] ( ع اِ ) بازیچه. آنچه با آن بازی کنند. ج ، ملاعب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ملعبة : بازیگر است این فلک گردان امروز کرد ملعبه تلقینم.ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 270 ).- ملعبه دست کسی شدن ؛دستخوش او شدن. دستکش او شدن. بازیچه دست او شدن چنانکه هر طور خواهد رفتار کند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آلت دست او شدن. || کاری. حراره. قول. تصنیف. زجل. کخ کخ. موشح. موشحه. شرقی. کان و کان. عروض البلد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
معنی کلمه ملعبه در فرهنگ معین
(مَ عَ بِ ) [ ع . ملعبة ] (اِ. ) ۱ - پیراهن بی آستین که کودکان هنگام بازی می پوشند. ۲ - بازیچه . ، ~ء دست کسی شدن بازیچة دست وی شدن تا هرطور بخواهد با شخص رفتار کند.
معنی کلمه ملعبه در فرهنگ عمید
۱. وسیلۀ بازی، بازیچه. ۲. [قدیمی] پیراهن بی آستین که کودکان هنگام بازی کردن می پوشند.
معنی کلمه ملعبه در فرهنگ فارسی
پیراهن بی آستین که کودکان هنگام بازی کردن می پوشند، ونیزبه معنی بازیچه ( اسم ) آنچه که با آن بازی کنند ملعب بازیچه . یا ملعبه دست کسی شدن . بازیچه دست وی شدن تا هر طور که بخواهد با شخص رفتار کند توضیح درتداول بفتح اول گویند. نوعی از جامه بی آستین که کودکان بدان بازی کنند .
معنی کلمه ملعبه در ویکی واژه
ملعبة پیراهن بی آستین که کودکان هنگام بازی میپوشند. بازیچه. ؛ ~ء دست کسی شدن بازیچة دست وی شدن تا هرطور بخواهد با شخص رفتار کند.
جملاتی از کاربرد کلمه ملعبه
«فی الحال که دست شیطانی استبداد داخلی از آستین اجانب بیدین و کافران روس بیرون آمده است و در روز روشن ناموس مملکت هتک حرمت میشود و ناجوانمردانه آزادیخواهان و وکلای طبقات ملت ایران به بند کشیده میشوند، این عمل دولت به وضوح «محاربه الله و الرسول» و «افساد فی الارض» است و دادن مالیات به این دولت خائن و جائر که استقلال وطن را ملعبه خود قرار داده و با قوۀ اجنبی دستش به خون مسلمین آلوده شده حرام میباشد. در این اوضاع و احوال، عموم رجال سیاسی باید مطلع باشند [که] تنها راه تعالی ایران قانون مشروطه و مجلس شورای ملی است و تکیه بر دول اجنبی عاقبتی جز حقارت ندارد. البته تا زمانی که چشم سلاطین این آب و خاک بر دهان سفرای روس و انگلیس دوخته شدهاست، این مملکت روی ترقی و عزت نخواهد دید.»
زمانی که مصدق محبوس بود، سرلشکر آزموده به خانه من آمد و تقاضا نمود تا در مورد رساله دکتری مصدق که به ظاهر شبهه دینی دارد، مطلبی را ضد مصدق ارائه کنم تا در دادگاه بهتر بتوانند وی را محکوم کنند، اما من بیاختیار خنده ام گرفت، هم از اینکه نه مصدق را شناختهاند و نه کتاب او را فهمیدهاند، پس به او گفتم معلوم میشود که حرف درست و حسابی ندارید، بروید و خودتان را ملعبه نکنید و دست از این کارهای غلط بردارید.