معنی کلمه مقدام در لغت نامه دهخدا
مقدام. [ م ِ ] ( اِخ ) ابن ثابت مکنی به ابوالمقدام محدث است و یحیی بن یونس از او روایت کند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مقدام. [ م ِ ] ( اِخ ) ابن معدی کرب الکندی از کبار اصحاب رسول ( ص ) است.( حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 254 ). مکنی به ابی کریمه صحابی است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مقدام بن معدی کرب بن عمربن یزید الکندی متوفی به سال 87 هَ.ق. صحابی است. وی در حمص سکنی گزید. در صحیحین 42 حدیث از او نقل شده است. ( از اعلام زرکلی ج 3 ص 1065 ).