مزهر. [ م ِ هََ ] ( ع اِ ) بربط. عود. ج ، مَزاهر. ( اقرب الموارد ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( یواقیت ). بربت. گران. ( السامی ). چوبی که بدان میزنند و می نوازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آلتی که می نوازند آن را. ( ناظم الاطباء ). قسمی از آلات مرسیقی. ج ، مَزاهر. ( زمخشری ) : ز دستان قمری در او بانگ عنقا ز آواز بلبل در او زخم مزهر.؟|| دف بزرگ. ( از اقرب الموارد ). مزهر. [ م ُ هَِ ] ( ع ص ) کسی که آتش برای مهمان می افروزد . ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).
معنی کلمه مزهر در فرهنگ عمید
از آلات موسیقی، عود.
معنی کلمه مزهر در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - از سازهایی که مشخصات آن کاملا معلوم نیست : بعضی از نویسندگان مزهر را نام دیگری برای عود ذکر کرده اند و عده ای هم آنرا نوعی از سازهای ضربی از قبیل طبل یا دنبک دانسته اند در حالیکه در نظر عد. دیگر وجود سیم ( اوتار ) در این ساز محقق بوده است . زخم. مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد . ( خاقانی ) کسی که آتش برای مهمان می افروزد
معنی کلمه مزهر در دانشنامه عمومی
مزهر ( به عربی: مزهر ) یک منطقهٔ مسکونی در لبنان است که در شهرستان المتن واقع شده است.
جملاتی از کاربرد کلمه مزهر
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی مر ترا از راستی تو مشتری شد مشتری
با من تشنه جگر کرد می روشن دل آن چه با مزهر عاشق به وفا کرد صحیح
زخمهٔ مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد
اگر ازهر و مزهر آری به دست شود روشنت تا برین گونه هست
اندران روز که گردان وغا در صف کین ناله کوس به از ناله مزهر گیرند
ناطق بود بمدح تو تادرتنش رگیست هرکو تهی دماغ چو مزهر نیامدست
مکن عیب ار نزاری بی قرارست شکیبِ مزهر از ازهر نباشد
عاقبت از پرده بیرون اوفتد آن پردهها کان حریفان صبحدم بر روی مزهر بستهاند
نه صوت از بهر آن آمد که سوزی مزهر زهره نه حرف از بهر آن آمد، که دزدی چادر زهرا
گر ز هر گوشه هلیلی به درآید ماییم که چو از هر کم مزهر نتوانیم گرفت