هرکو

معنی کلمه هرکو در لغت نامه دهخدا

هرکو. [ هََ ] ( ضمیر مبهم مرکب ) هر که او. هرکس که او. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
هرکو نکند به صورتت میل
در صورت آدمی دواب است.سعدی.در ازل هرکو بفیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود.حافظ.هرکو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذار باد نگهبان لاله بود.حافظ.

معنی کلمه هرکو در فرهنگ فارسی

هرکهاو هرشخص که وی : (( هرکوزصدق دم زند ازیک نفس بود چون صبح روشنی جهانی اش درقفاست . ) ) ( کمال اسماعیل ) توضیح فعل وضمیر آن بمناسبت ((او ) ) مفرد آید.

جملاتی از کاربرد کلمه هرکو

تپه هرکو مربوط به دوران پیش از تاریخ ایران باستان است و در شهرستان دورود، بخش سیلاخور، روستای کاغه واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۸۳ با شمارهٔ ثبت ۱۱۷۲۱ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
نیکی ندید در دو جهان از خدا و خلق هرکو به ره روان ره حق بدی کند
هرگز برون نیاید شیرینی از زبانش هرکو نهاده باشد باری دهان برین لب
که هرکو سلیحش به دشمن دهد همی خویشتن رابه کشتن دهد
همی تا توانی بکن جستجو زهر سوی و هرکو که میباشد او
لیک هرکو همچو من محرم بود آفتابش در شب ماتم بود
که هرکو برادر بود دوست به چو دشمن بود بی پی و پوست به
ایمن زانبوه شد وزعمارت هرکو زخیمه دارد سرائی
تو دانی که هرکو به گیتی برست ز هر سو غرورش بسی در سرست
جز یار نبیند بجهان همچو اسیری هرکو دلش از دیدن اغیار مبراست
هرکس کند رضای ترا جفت خویشتن هرکو کند وفای ترا یار خویشتن