گرفته دل

معنی کلمه گرفته دل در لغت نامه دهخدا

گرفته دل. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ دِ ] ( ص مرکب ) غمگین. اندوهناک. متألم :
اگر گرفته دلی از جهانیان صائب
ز خویش خیمه برون زن جهان دیگر باش.صائب ( از آنندراج ).رجوع به گرفتن دل شود.

معنی کلمه گرفته دل در فرهنگ فارسی

اندهگین ملول دلتنگ .

جملاتی از کاربرد کلمه گرفته دل

ز بس چو غنچه پیکان گرفته دل گشتیم نسیم دست کشید از گرهگشایی ما
هوا گرفته دل آشفته را بسان کبوتر پرم زبام حرم تا که کشتنی گردم
بصد امید سوی کوی دلستان رفتم گرفته دل بکف و بهر امتحان رفتم
بلفظ خویش ز معجون دلگشای بدین گرفته دل قدری از پی ثواب دهد
اگر به باغ روم دل بگیردم در دم که خون گرفته دل من به گوشه های غمش
همی گشت بر خاک برسان مست گرفته دل خویشتن را به دست
ز شراب وصل جانان سر من خمار دارد سر خود گرفته دل هم سر آن دیار دارد
بر گرفته دل ورایش ز می کنج طرب آری اموال نهاده است خدا در افواه
روی و بالای تو را بر رغم ماه و قهر سرو دیده دلالی گرفته دل خریدار آمده
چنان گرفته دل همدمان ز صحبت من که غنچه گشته، گل چیده، در گریبانم