چاریاری

معنی کلمه چاریاری در لغت نامه دهخدا

چاریاری. [ چارْ ]( ص نسبی ) چهاریاری. منسوب به چهاریار. قائل به خلافت خلفای اربعة بترتیب. سنی. از اهل سنت و جماعت. از عامه. یک تن از اهل سنت و جماعت. از اهل تسنن. عمری. چار خلیفه ای.

جملاتی از کاربرد کلمه چاریاری

مولوی عبدالشکور لکهنوی، روحانی دیوبندی مراسم عزاداری اهلسنت را به جشن پیروزی امام حسین علیه یزید تبدیل کرد. وی از اهل تسنن خواست که به جای لباس سیاه، لباس قرمز یا زرد بپوشند و به جای پرچم سیاه سنتی، پرچم چاریاری تزئین شده را به همراه داشته باشند. وی به سنی های که در مراسم مشترک عزاداری شرکت داشتند گفت به جای نوحه، ستایش اصحاب بخوانند. در این مدح صحابه به عقاید شیعه انتقاد می کردند.
" این مشکل دوباره در سال ۱۹۳۶ در روز عاشورا هنگامی رخ داد که دو نفر سنی (دیوبندی) از دستورها سرپیچی کردند و در روز عاشورا شعر های چاریاری را در مرکز شهر لکهنو خواندند. آنها دستگیر و تحت تعقیب قرار گرفتند، اما سپس در روز چهلم سنی های بیشتری در قرائت چاریاری شرکت کردند و چهارده نفر دستگیر شدند. این منجر به تحریک جدیدی از سوی اهل سنت لکهنو برای قرائت عمومی این اشعار شد که به مدح صحابه معروف شد ".