یشجب

معنی کلمه یشجب در لغت نامه دهخدا

یشجب. [ی َ ج ُ ] ( اِخ ) پسر یعرب بن قحطان. ( منتهی الارب ). پسر یعرب بن قحطان و پدر سبا. ( از مجمل التواریخ والقصص ص 15 و 146 ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 263 شود.

جملاتی از کاربرد کلمه یشجب

نسب‌دانان عرب، نیاکان قبیله را تا آدم ابوالبشر چنین آورده‌اند: طیء ابن ادد بن زید بن یشجب (عمرو) بن عریب (مالک) بن زید بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب ابن قحطان بن عابر (هود پیامبر) بن شالخ بن نحشد بن سام بن نوح پیامبر بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ بن لیارد بن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم
مذحجیان، عرب جنوبی و باشنده عربستان خوشبخت یا یمن بودند و فرزندان مذحج‌اند که نسب‌شناسان عرب، نسب او را مذحج بن أُدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان آورده‌اند. از این رو مذحجیان از قحطانیان‌اند و افزون بر آن از پشت سبأ بن یشجب و میراث‌دار تمدن سبا.
طَی یا طایی (به عربی: طیء) بزرگترین قبیله عرب است. عرب قحطانی و یمنی‌تبار است. اهل این قبیله را طایی می‌خوانند. آوازه طی تا به آن جا است که در پارسی از باب اطلاق جزء به کل، عرب را طایی یا تازی می‌گویند. طاییان بیش‌تر این آوازه را وام‌دار یکی از بزرگان اشان به نام حاتم اند. نیز طاییان نسب به سبأ بن یشجب می‌رسانند و خود را میراث‌دار تمدن سبا می‌دانند. قبیله بني لام عبدالخان و قبیله بنی طرف از دودمان این تیره در خوزستان، نسب خود را به این قبیله می‌رسانند.