یخ بستن

معنی کلمه یخ بستن در لغت نامه دهخدا

یخ بستن. [ ی َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) فسرده شدن و منجمد گشتن آب. ( ناظم الاطباء ). بسته شدن آب و موج ومانند آن. ( آنندراج ). یخ زدن. افسردن. فسردن. منجمدشدن. انجماد. ( یادداشت مؤلف ) : چون به کنار جیحون رسید یخ بسته بود بفرمود تا کاه بر روی یخ بند پاشیدند و بگذشتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 187 ).
یخ بست همه چربی و شیرینی بقال
لیکن عسل و روغن ازآنها همه یخ بست.بسحاق اطعمه.بر صفحه جبهه موج چین یخ بندد
بر روی چراغ آستین یخ بند
از غایت تأثیر هوا زاهد را
وقت است که سجده بر زمین یخ بندد.ملاقاسم مشهدی ( از آنندراج ).فسردگی نبود شوق پای برجا را
که بیم بستن یخ نیست آب دریا را.محسن تأثیر ( از آنندراج ).و رجوع به یخ کردن شود.

معنی کلمه یخ بستن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) منجمد شدن آب و دیگر مایعات .

معنی کلمه یخ بستن در ویکی واژه

congelare

جملاتی از کاربرد کلمه یخ بستن

با یخ بستن رودخانه ولگا و فراهم آمدن فضای بیشتر برای نیروهای ارتش سرخ جهت تهاجم به نفرات باقی مانده در محاصره، نهایتاً دوم ماه فوریه سال ۱۹۴۳ میلادی قریب به ۹۰۰ تن از نفرات باقی مانده هنگ از جمله تنها ۱۰۰ نیروی زرمی که بیشتر آن‌ها مجروح، سرمازده یا بیمار بودند، در کنار سرهنگ مسیچ در دانشکده هوانوردی شهر استالینگراد به اسارت نیروهای ارتش سرخ درآمدند. گفته می‌شود پیش از تسلیم شدن، با محاکمه در دادگاه صحرایی نظامی، تعدادی از نفرات هنگ به اتهام نافرمانی و بزدلی اعدام شدند. در مجموع ۵۴۰ تن از سربازان این هنگ در سه‌ماهه آخر (۱۷۵ تن در دو هفته آخر) در نبرد استالینگراد کشته شدند.