معنی کلمه یخ بستن در لغت نامه دهخدا
یخ بست همه چربی و شیرینی بقال
لیکن عسل و روغن ازآنها همه یخ بست.بسحاق اطعمه.بر صفحه جبهه موج چین یخ بندد
بر روی چراغ آستین یخ بند
از غایت تأثیر هوا زاهد را
وقت است که سجده بر زمین یخ بندد.ملاقاسم مشهدی ( از آنندراج ).فسردگی نبود شوق پای برجا را
که بیم بستن یخ نیست آب دریا را.محسن تأثیر ( از آنندراج ).و رجوع به یخ کردن شود.