چرب و نرم. [ چ َ ب ُ ن َ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) غذای چرب و نرم ؛ طعام و خوراک پرروغن و پخته. || کنایه از غذای مطبوع و لذیذ. خوراک خوردنی و دوست داشتنی. غذائی باب طبع. طعام لذیذ و گوارا : وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم گاهی به بحر رومی و گاهی به کوه غور.ناصرخسرو.- زبان چرب و نرم ؛ زبانی که سخن مطبوع و دلپذیر گوید. متملق و چاپلوس. رجوع به چرب و نرمی شود. - سخن چرب و نرم ؛ گفتاری نرم و دلنشین و رام کننده.
معنی کلمه چرب و نرم در فرهنگ فارسی
غذای چرب و نرم طعام و خوراک پخته . یا کنایه از غذای مطبوع و لذیذ .
جملاتی از کاربرد کلمه چرب و نرم
عمر عبدالعزیز گوید حاسد ستمگاری بود چون ستم رسیدۀ دائم اندوهگن بود، نعمت مردم بیند و باد سرد می کشد، و از نشان حاسد آنست که چون حاضر آید چرب و نرم بود و چون غائب بود غیبت کند و چون مصیبتی افتد، شادکامی کند.
از زبان چرب و نرم خلق دارم وحشی کز دهان شیر نشناسم دهان بسته را
بود با رعایا همه چرب و نرم نگهدار ایشان ز هر سرد و گرم
زخم ما کی به خویش می گیرد منت چرب و نرم مرهم را
چه فواره دلیلش شمع مهتاب دماغش چرب و نرم از روغن آب
آنکه همچون شمع بود او را زبان چرب و نرم از پی افسونگری زانو به زانوی تو بود
وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم گاهی به بحر رومی و گاهی به کوه غور
چراغش را فتیله زلف سنبل دماغش چرب و نرم از روغن گل