مالک رقاب

معنی کلمه مالک رقاب در لغت نامه دهخدا

مالک رقاب. [ ل ِ رِ ]( ص مرکب ) صاحب گردنان. ( آنندراج ). مالک الرقاب. دارنده رقبه ها. خداوند گردنها. مهتر افراد :
آفتاب از اختران مالک رقاب ار هست نیست
بی گمان باری تویی از خسروان مالک رقاب.سوزنی.برآمد ز برج حمل آفتاب
به نظاره حسن مالک رقاب.سوزنی.بخت بیدار شهنشه خسرو مالک رقاب
کرد بربالین غفلت شوربختان را به خواب.سوزنی.کژخاطران که عین خطا شد صوابشان
مخراق اهل مخرقه مالک رقابشان.خاقانی.نگوید غزل و آفرین هم نخواهد
که معشوق و مالک رقابی نبیند.خاقانی.گردون سر محمد یحیی به باد داد
محنت رقیب سنجر مالک رقاب شد.خاقانی.جمله بدین داوری بر در عنقا شدند
کوست خلیفه طیور داور مالک رقاب.خاقانی.وز برای صید دل در گردنم زنجیر زلف
چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی.حافظ.گردنم سرفرازیی دارد
طوق مالک رقاب می خواهم.ظهوری ( از آنندراج و بهار عجم ).

معنی کلمه مالک رقاب در فرهنگ فارسی

مالک رقبه ها خداوند گردنان مهتر افراد : جمله بدین داروی بر در عنقاشدند کوست خلیف. طیور داور مالک رقاب . ( خاقانی . سج. ۴۳ )

جملاتی از کاربرد کلمه مالک رقاب

هر ملک را اگر چه فراوان بود زمان محمود شاه باشد مالک رقاب او
و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی
در کف دریا کش مالک رقاب تیغ و سپر آمده موج و حباب
اهلی چو بنده تو بامید رحمتست رحمی ببنده ایشه مالک رقاب کن
و یا به پهلوی بدخواه شه فراز رکاب دوال خسرو مالک رقاب را ماند
خدایگان جهان مالک رقاب امم تویی که هست زبان تو ترجمان قضا
گوهر تیغ سلاطین کی شدی مالک رقاب گر نبودی خامه ات با او بگوهر توأمان
و گر ملوک سخن را به گردن از دعوی کنم کمند که مالک رقاب ایشانم
می شود چون ماه کنعان عاقبت مالک رقاب از عزیزان می کشد هر کس که خواری بیشتر
گردن ما در کمند پیچ و تاب عقل نیست زلف معشوقان بود مالک رقاب عاشقان