ماه کنعان
معنی کلمه ماه کنعان در فرهنگ فارسی
حضرت یوسف پسر حضرت یعقوب
جملاتی از کاربرد کلمه ماه کنعان
هر تهیدستی نیارد ماه کنعان را خرید در ترازو از گرانقدری بود ماندن مرا
بر گواهان لباسی گرچه نبود اعتماد ماه کنعان را بود بس چاک پیراهن گواه
حسن میبالد به خود در پرده شرم و حیا مینماید چاه و زندان ماه کنعان را تمام
دیده کنعانیان از انتظارت شد سفید خیمه بیرون زن ز مصر ای ماه کنعان کسی
ای عزیز مصر خوبی یوسف جان را اسیر در، چه سیمین زنخ چون ماه کنعان کردهای
به خواریهای دوران صبر کن گر از عزیزانی که از زندان به خوابی ماه کنعان سر برون آرد
از عرق زد ماه کنعان غوطه ها در رود نیل تا ز مستی چاک زد آن سیم پیکر پیرهن
مجوی رحم ازین گرگ ماه کنعان در که ششتری کله و مشتری کلاله نماند
گذشتم از سر دنیای دون، آسوده گردیدم به سیم قلب از اخوان خریدم ماه کنعان را
به سیم قلب نستانند خوبان دل زما صائب درین کشور بهای ماه کنعان کس نمی داند