معنی کلمه کارزین در لغت نامه دهخدا
گر کارزین نگردد جویم بفال خوب
معبر که گشت چهره آمال همچو قیر.
کارزین و جویم و فال و قیر همه اسامی بلوکاتی است در فارس ومعبر نام قدیم قسمت جنوبی سواحل شرقی شبه جزیره هندوستان بوده که در نقشه های امروزه بنام سواحل «کرماندل » معروف است. ( شدالازار جنید شیرازی چ محمد قزوینی و عباس اقبال ، حاشیه ص 100 ). صاحب قاموس که مسقط الرأس او بتصریح خود او قریه کارزین بوده [ «و کارزین بَلدٌ بفارس و به وُلدت ُ - قاموس » ] آرد: کارزین... بکلی متصل ببلوک اَبزَر است. ( ایضاً شدالازار حاشیه ص 215 ). کارزین بلوک معروفی است در فارس و قصبه آن بلوک نیز که بهمین اسم موسوم است مسقط الرأس فیروز آبادی صاحب قاموس است بتصریح خود او در ماده «ک ر ز». ( ایضاً شدالازار حاشیه ص 448 ).
کارزین. ( اِخ ) ( رودخانه ٔ... ) آبش شیرین مایل بشوری است آب رودخانه شور جهرم و آب رودخانه خضر و آب رودخانه صیمکان بهم پیوسته چون تنگ کارزین بگذرد آن را رودخانه کارزین گویند و رجوع به کارزین شود.
کارزین. ( اِخ ) ( قلعه ٔ... ) قلعه کارزین قلعه ای است نه چنان محکم که این دیگر قلاع و گرمسیر سخت است و بر کنار رود ثکان نهاده است و آب دزدی کرده اند که آب قلعه از آنجاست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 159 ). بکارزین قلعه ای محکم است و آب دزدکی کرده اند که از رود ثکان آب بقلعه میبرند و هرم و کاریان ازین اعمال است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ). و رجوع به کارزین شود.