پای بوس

معنی کلمه پای بوس در لغت نامه دهخدا

پای بوس. ( نف مرکب ، اِ مرکب ) پابوس. زیارت.

معنی کلمه پای بوس در فرهنگ فارسی

( اسم ) بوسند. پا آنکه پای کسی را بوسد ۲ - پای بوسی تشریف بخدمت : بپا بوس علی بن موسی الرضا مشرف شدم . یا به پابوس کسی رفتن. بخدمت او رسیدن حضور او مشرف شدن.
پابوس زیارت

جملاتی از کاربرد کلمه پای بوس

گفتم که فرض گشته مرا پای بوس تو سوی رقیب دید که فرض محال بین
ز پای بوس تو، ای قطب مرکز حشمت؛ کلاه ساید بر فرق فرقدان گوهر
دل که به سینه گشت خون از غم پای بوس تو تا برسد به کام خویش از مژه راه سازمش
از انتظار پای بوس سرو آب استاده بود چون بدید آن قامت و بالا روان شد سوی دوست
سپهر مرتبه شاها چو رفت یرلغ شاه که بنده باز نماند ز پای بوس رکاب
مردم چشم ضعیفم بر امید پای بوس بسکه روی خاک آن را دیده بوسیدن نهاد
ز بهر من که شدم پای بوس تو چو رکاب به دست خویش خطی بر رکابخانه نویس
همچون بنفشه سر بدر آرم به پای بوس سرو تو گر کند گذری بر مغاک ما
نه مستجاب دعایی ست بت پرستان را که پای بوس بتی چون تو از دعا یابم
به پای بوس تو دستِ کسی رسید که او چو آستانه بدین در، همیشه سر دارد