یرلغ

معنی کلمه یرلغ در لغت نامه دهخدا

یرلغ. [ ی َ ل ِ ]( مغولی ، اِ ) مخفف یرلیغ و به معنی آن. ( یادداشت مؤلف ). یرلیغ. ( ناظم الاطباء ). فرمان و حکم :
در یرلغ غم تو ز بس ناله های سخت
خون شد دل چریک و رعایا و لشکری.پوربهای جامی.یرلغ بده ای سایه خوبان جهان
تا پیش قدت جنگ کند سروروان.( یادداشت مؤلف ).و رجوع به یرلیغ شود.

معنی کلمه یرلغ در فرهنگ فارسی

مخفف یرلیغ و به معنی آن یرلیغ

جملاتی از کاربرد کلمه یرلغ

حرف حرف یرلغ عالم چو می خوانم بذوق در همه منشور می یابم به نام او نشان
بر یرلغ ما نشان آل است ما دل شادیم و خصم در غم
چه باشد جرم و سهو ما به پیش یرلغ لطفت کجا تردامنی ماند چو تو خورشید ما رایی
حکم سید که یرلغ آل است آن به نام من و نشان منست