ماه رخسار

معنی کلمه ماه رخسار در لغت نامه دهخدا

ماه رخسار.[ رُ ] ( ص مرکب ) ماهرخ. ( ناظم الاطباء ) :
به مشکو در نبود آن ماه رخسار
مع القصه به قصر آمد دگربار.نظامی.سرورفتاری صنوبرقامتی
ماه رخساری ملایک منظری.سعدی.ماه رخساری معنبرزلف را ماند که او
سر برآرد هر شبی از جیب شمعی پیرهن.سلمان ساوجی.و رجوع به ماهرو و ماهرخ شود.

معنی کلمه ماه رخسار در فرهنگ فارسی

ماهرخ

معنی کلمه ماه رخسار در فرهنگ اسم ها

اسم: ماه رخسار (دختر) (فارسی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: m.-rokhsār) (فارسی: ماهرخسار) (انگلیسی: mah-rokhsar)
معنی: ماهرو، زیبارو، ماه چهر

جملاتی از کاربرد کلمه ماه رخسار

بگفتا که ای ماه رخسار من که همچون جوانمرد در انجمن
جوابش داد ویس ماه رخسار بت زنجیر زلف نوش گفتار
چو قدت نیست سروی ماه رخسار چو رویت نیست ماهی عنبرین مو
تعشق را به سرو ماه رخسار نشسته اهرمن کفتار گفتار
کنون گر تیره شد آن ماه رخسار و گر تاری شد آن گل برگ احمر
نخستین ماه رخسار تو دیدند وزان پس ماه تابان آفریدند
برفتند زی ماه رخسار پنج ابا گرم گفتار و دینار و گنج
ولی دیدم به عکس آن ماه رخسار تحاشی می‌کند، امّا نه بسیار
شب چو شمع بزم تا در حلقهٔ مستان شدی دور صهبا ماه رخسار ترا چون هاله بود
ای در آتش از گل روی تو نعل لاله‌ها ماه رخسار ترا از حلقه خط هاله‌ها