معنی کلمه گل فشان در لغت نامه دهخدا
چو بینند یار مرا گلرخان
شود روی گلفامشان گلفشان.( آنندراج ).همه راه آذین و گنبد زده
به هر گنبدی گلفشانان رده.اسدی ( گرشاسبنامه ص 431 ). || شیشه کوچکی که گلاب و شراب و مانند آن در آن کنند و گاهی آنرا از سیم و طلا و گاهی از بلور و کانچ سازند. ( آنندراج ). || ( حامص مرکب ) افشاندن گلها چنانکه در ایام خاصه جشنها در نوروز کنند :
خونی ز زخم خار پر و بال بلبلان
در پای گلبن است گلَفشان داغها.سنجر کاشی ( از ( آنندراج ).رجوع به گل افشان شود. || ( نف مرکب ) چهره سرخ و برافروخته شده :
کاشکی بر جان شیرین دسترس بودی مرا
تا ز شادی کردمی بر گلفشانان جان فشان.امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 560 ). || گلریز. گل پاش :
چون تو درخت دلستان تازه بهار وگلفشان
حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری.سعدی ( طیبات ).رجوع به گل افشان شود. || ( اِ مرکب ) در تداول عامه بمعنی بیماری سرخک است و گویند: گلوشون. رجوع به گل افشان شود.