معنی کلمه کار گذار در لغت نامه دهخدا
دولت کاردان و کارگذار
در همه کار پیشکار تو باد.مسعودسعد.حسبنا اﷲ و نعم الوکیل ؛ بسنده است ما را خدای و نیک کارگذاری. ( ابوالفتوح رازی ).
و او مردی کافی و کارگذار بود و صاحب رأی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 77 ).
کارگذاری که بقیمت گران
جامگی کارگذاران خان.امیرخسرو ( در تعریف ثیاب و خلاع از آنندراج ).فریاد که کردم همه عمر، نکردم
کاری که بود روز جزا کارگذارم.درویش واله هروی ( از آنندراج ).|| پاکار. || ( اصطلاح وزارت خارجه ) منصبی در وزارت خارجه قدیم آنگاه که حق قضای قونسولها نسخ نشده بود.