نابخردانه

معنی کلمه نابخردانه در لغت نامه دهخدا

نابخردانه. [ ب ِ رَ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) از روی نابخردی. از روی جهل و بی معرفتی. جاهلانه. سبکسرانه.

معنی کلمه نابخردانه در فرهنگ عمید

از روی نابخردی.

جملاتی از کاربرد کلمه نابخردانه

آتوسا در آرامگاه داریوش، همسر از دست رفته‌اش، از کدخدایان می‌خواهد که روانش را فراخوانند: "شاید علاجی بداند، در درست کردن ویرانی‌هاً و آنان نیز چنین کردند. داریوش پس از آگاهی از شکست ایرانیان، تصمیم مغرورانه پسرش در یورش به یونان را سرزنش می‌کند. او تصمیم نابخردانه خشایارشا را در ساختن پلی بر رود هلسپونت جهت پیشروی ارتش ایران، توبیخ می‌نماید. روان داریوش پیش از رفتنش از شکست دیگری برای ایرانیان در نبرد پلاته پیشگویی می‌کند:
سعادیا در مقدمه مفصل خود از دلایلی می‌گوید که او را به تألیف آن واداشته است؛ هنگامی‌که آشفتگی در مورد مسائل دینی، که در میان معاصرانش حاکم بود، مشاهده کرد، و در میان کسانی که ادعای یهودیت می‌کردند، باورهای نابخردانه و دیدگاه‌های روشنگرانه‌ای را نیافت، قلب او غمگین شد؛ درحالی‌که کسانی‌که ایمان را انکار می‌کردندکردند و پیروزمندانه خطاهای خود را به رخ می‌کشیدند. انسان‌ها در دریای تردید غرق شده بودند و امواج گمراهی روح آن‌ها را فراگرفته بود و هیچ کمکی به آن‌ها نبود، سعادیا خود را ملزم می‌دانست که با تقویت ایمان مؤمنان و رفع ترس از شک و تردید، آن‌ها را از خطر نجات دهد.