ماه سیما. ( ص مرکب ) ماه طلعت. آن که سیمای وی مانند ماه باشد. ( ناظم الاطباء ). از اسمای محبوب است. ( آنندراج ). مه سیما. ماهرخ. ماهرو. ماهروی. ماه چهره : ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را.حافظ.به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بسته ام جایی.حافظ.عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما. ( حبیب السیر ص 123 ). دل روشن زهم پاشید آخر چشم صائب را کتان کی پرده آن ماه سیما می تواند شد.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه ماه سیما در فرهنگ فارسی
ماه چهر : بچشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبز خطی نقش بسته ام جایی . ( حافظ .۳۴۹ )
معنی کلمه ماه سیما در فرهنگ اسم ها
اسم: ماه سیما (دختر) (فارسی، عربی) (کهکشانی) (تلفظ: m.-simā) (فارسی: ماهسيما) (انگلیسی: mah-sima) معنی: آن که سیما و چهره او چون ماه زیباست، ( = ماه چهر )، ماه ( فارسی ) + سیما ( عربی ) آن که سیما و چهره او چون ماه زیباست
جملاتی از کاربرد کلمه ماه سیما
شبی کان ماه سیما شمع خلوتخانه ام گردد کنم با آه اول چشم بندی روزن خود را
نباشد رحم در دل لشکر بیگانه را صائب زگرد خط خدا آن ماه سیما را نگه دارد!
تمنای فروغ آن ماه سیما برنمی دارد کرم بی خواست چون افتد تقاضا بر نمی دارد
حاجبان شب چو شادروان سودا افکنند جلوه در خیل بتان ماه سیما افکنند
ای حسن بتان ماه سیما از تو وی جانب شان میل دل ما از تو
دل گرفتار ماه سیما ئیست جان هوادار سرو بالائیست
رساست قد صنوبر ولی کجا با وی کنند نسبت آن سرو ماه سیما را
چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست ز آتش دل همچو مجمر دیده ما روشنست
آن زمان کاندر لب شط فرات آن ماه سیما رفت تا آبی برا تشنگان سازد مهیا
آفتاب از رشک خواهد کاستن چون ماه، اگر همچو مه طرف کلاه آن ماه سیما بشکند