چشم کرده
معنی کلمه چشم کرده در فرهنگ عمید
معنی کلمه چشم کرده در فرهنگ فارسی
افسون شده و چشم زخم رسیده ٠
جملاتی از کاربرد کلمه چشم کرده
دو چشم کرده ام از شیشه فرنگ چهار هنوز بس نبود در تلاوت سورم
چو به دنبال چشم کرده نگاه برده صد ره رونده را از راه
به عشق روی تو صبرم فرار کرده ز دل به یاد چشم تو خوابم ز چشم کرده نفور
وز غایت عزت که خیالت دارد در خانهٔ چشم کرده ام پنهانش
نشسته ام همه شب دل حزین براه ستم لب از فغان چو سگان بازو چشم کرده چهار
باز در یعقوب سرگردان نگر چشم کرده در سر کار پسر
چنان به عهد تو دست ضعیف گشته قوی که چشم کرده سیه بر هلاک شیر غزال
سرشک دیده که بر چشم کرده ام جایش چه اوفتاده که از من کنار می گیرد
آن ناز چشم کرده سر صلح اگر نداشت از دور ایستادن و خندیدنش چه بود
در لطف اگر چه دهان و لبت یکی است ما چشم کرده ایم ز خاتم نگینه را