هم رای

معنی کلمه هم رای در لغت نامه دهخدا

هم رای. [ هََ ] ( ص مرکب ) هم اندیشه. هم عقیده :
روان سواران توران سپاه
بدان رای گشتند هم رای شاه.فردوسی.ز قومی پراکنده خلقی بکشت
دگر جمع گشتند و هم رای و پشت.سعدی. || هم پیمان :
سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای
ندیدند از جواهر هیچ بر جای.نظامی.

معنی کلمه هم رای در فرهنگ عمید

دو یا چند تن که دارای یک رٲی و عقیده باشند. هم داستان، یک دل.

جملاتی از کاربرد کلمه هم رای

رای تو به کین‌توزی دارد سر جان‌سوزی چون نیست لبت روزی هم رای تو اولی‌تر
ز پاکی و از پارسایی زن که هم غمگسارست و هم رای زن
بزرگست پور جهان پهلوان همش نام و هم رای روشن روان
ز قوم پراکنده خلقی بکشت دگر جمع گشتند و هم رای و پشت
دوش مرا در غم تو همدم و هم رای آه سبک خیز بود و اشک گران پای
مولای همه علیست مولای خدا او هم روی خداست هم رای خدا
بگفت و بدو نیز نرمی نمود پریزاد هم رای گرمی نمود