چونان
معنی کلمه چونان در لغت نامه دهخدا

چونان

معنی کلمه چونان در لغت نامه دهخدا

چونان. ( ق مرکب ) از «چون » + «آن ». ( دکتر معین ، حواشی برهان ). یعنی چنان. ( فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ). به معنی چنان و همچنان و همچو آن باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ). مخفف چون آن. به معنی مانند آن. ( فرهنگ نظام ). کلمه تشبیه ؛ یعنی مانند آن و همچو آن و چنان. ( ناظم الاطباء ) :
چونانش بسختی همی کشیدم
چون مور که گندم کشد به خانه.منطقی رازی.گشت قصر بندگانش قلعه های شاه هند
قصرهای قیصران روم هم چونان بود.عنصری ( از فرهنگ سروری ).بگرفت شکوفه به چمن برگذر باغ
چونانکه ستاره گذر کاهکشان را.ابوالفرج رونی.قمر به نیمی از اورنگ داد و چونان داد
که او نمود چو یک نیمه منکسف ز قمر.مختاری.غصه چونان شد که تو بر تو نشست
گریه چونان شد که نم در نم نماند.سیدحسن غزنوی.بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من
بکارت آیم چونان به مهرگان آتش.رشید وطواط.- چونانک ( از: چون + آن + ک ) ؛ مانند آنکه. مثل آنکه :
غم گریزد ز پیش ما چونانک
خان و قیصر ز پیش شاهنشاه.زینبی علوی.چونانک دهان ماهی خرد
آنگه که کند ز تشنگی باز.بزرجمهر قاینی.- || پس از چه طریق. ( ناظم الاطباء ).
- || در وقتی که. ( ناظم الاطباء ).
- چونانکه ( از: چون + آن + که ) :
زیبابود ار مرو بنازد به کسائی
چونانکه سمرقند به استاد سمرقند.کسائی مروزی.زیر لگد بجمله همی کشتشان بزور
چونانکه پوست بر تن ایشان همی درید.بشار مرغزی.کجا شریف بود چون غضایری بر تو
بطبع باشد چونانکه زر سرخ و سفال.غضائری رازی.چگونه کوهی چونانکه از بلندی آن
ستارگان را گوئی فرود اوست مقر.فرخی.فرخنده بود بر متنبی بساط سیف
چونانکه بر حکیم دقیقی چغانیان.معزی.چو پرده حرم حرمت از میان برخاست
دهن ببستم چونانکه عادت حکماست.عمعق بخاری.به حرص خواسته ورزیم تا شود بر ما
وبال خواسته چونانکه موی بر سنجاب.سوزنی.چوباد میگذری بر من و مرا در راه
همی گذاری چونانکه کاروان آتش.رشید وطواط.

معنی کلمه چونان در فرهنگ عمید

۱. مثلِ، مانندِ.
۲. (صفت ) [قدیمی] آن چنان، آن سان.
۳. (حرف، قید ) [قدیمی] چنان که، همان سان که: بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من / به کارت آیم چونان به مهرگان آتش (رشیدوطواط: لغت نامه: چونان ).

معنی کلمه چونان در فرهنگ فارسی

۱ - آنسان آنگونه آنطور طوری : (( چنان میرفت که باد بگردش نمیرسید . ) ) ۲ - مثل آن مانند آن : (( این چنان است که گویند . ) ) ( کشف الاسرار ) ۳ - مثل مانند : (( بهار آری بیارایی چنان جنات حورائی . ) ) ( سنائی )
چوبیکه بدان خمیر نان را پهن میکنند

معنی کلمه چونان در دانشنامه عمومی

چونان ( به لاتین: Chōnan ) یک منطقهٔ مسکونی در ژاپن است که در Chōsei District واقع شده است. چونان ۶۵٫۳۸ کیلومترمربع مساحت و ۸٬۷۷۴ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه چونان در فرهنگ عمید
معنی کلمه چونان در فرهنگ فارسی
معنی کلمه چونان در دانشنامه عمومی

جملاتی از کاربرد کلمه چونان

«ایشتر یا اینانا خدای برکت بخشنده‌است. در کوه‌های لرستان روی کنده کاری‌های تیره‌های پیش از آریایی، نگاره‌های ایشتر چونان دارگونه (الهه) مادر و دارگونه جنگ موجود است. ارتش آشور وقتی به جنگ می‌رفت، «ایشتر» در برابر سپاهیان نمودار می‌شد و آن‌ها را به جنگ برمی‌انگیخت.»
نمونهٔ بارز دیگری از نمادگرایی را می‌توان در فضای موسیقی یافت: در تمام متن‌هایی که عیسی سخن می‌گوید، به جز آخرین کلمات او، ارکستر سازهای زهی نوایی خوش‌آیند و آرام - چونان هاله‌ای به دور واژگان - کلام مسیح را همراهی می‌کنند و تنها هنگام بیان سخنان پایانی است که سازها نیز ساکت می‌شوند.
لئوناردو برونی مناظره‌‌ای میان کولوچو سالوتاتی و دیگران (از جمله نیکولو نیکولی) را تشریح می‌کند که از سالوتاتی می‌پرسند که مگر دانته ــ به‌عنوان باسوادترین فرد زمان خودش ــ نمی‌دانسته که سزار چطور قدرت را غصب کرده بود و چطور آزادی را از جمهوری گرفت و چطور تمامی تاریخ‌نگاران به فضایل بروتوس معترفند. سالوتاتی نیز پاسخ می‌دهد که دانته از تمام این‌ها آگاه بود، لیکن می‌خواسته سزار را چونان دولتمردی نمونه و بروتوس را چونان مردی آشوبگر بنمایاند.
کی من بی تو ای دوست چونان بدم تو گفتی کی در بند و زندان بدم
نوشته ابن اثیر دربارهٔ تاراج شهر به دست روس‌ها (در ۳۳۲ ق) معروف بوده و مورد استناد مورخان بعدی قرار گرفته‌است. مقدسی هنوز بردعه را چونان بغداد آن دیار می‌داند، ولی می‌افزاید که در زمان او دیوارهای شهر فروریخته و اطراف آن نامسکون و متروک بود. در زمان یاقوت حموی این شهر مانند امروز روستایی بود که پیرامون ش را ویرانی‌های بسیار فراگرفته بود.
موجود شداز تو جود و احسان چونان که مسیح شد ز مریم
به مبتلای خویش وصالی ارزانی دارید. اینک عمر است که میگذرد و حال من چونان گذشته است.
درآمد از درم القصه چونان که در آغازگم کردم سرانجام
بفزود عز و دولت او ملک و جاه را چونان که لون و طعم ثمر ماه و آفتاب
درباره چون من دوستی کم آزار کاری چونان کمینه و پست در پای بردن بیش از اندازه نامردی و بی دردی است و سرمایه رنجش و دل سردی.
هرگز ز چار طبع نیاید چنو پدید چونان که هیچ طبع نیفزاید از چهار
وآنگاه سر از خاکش برگیر به نرمی چونان که نگردد شکم و پشتش ناسور
کوروش در نزد بابلیان، برگزیدهٔ مردوک، در نزد یهودیان، مسح شدهٔ خداوند بود و به‌نظر نمی‌رسد که مادها او را سروری بیگانه فرض کرده‌باشند. هرودوت می‌گوید که پارسیان از او چونان یک پدر سخن می‌گفتند، زیرا وی مهربان بود و از آنچه برای ایرانیان نیکو بود، کوتاهی نمی‌کرد؛ در عین حال هرودوت وی را مردی زود خشم می‌داند.
شهادت میدهم که گاه در دل شب هنگامی که ستارگان نیز پنهان بودند وی را دیده ام که محاسن خویش بگرفته بخود می پیچید و چونان دردمندی می گریست و می گفت: هان دنیا، جز مرا بفریب! آیا خویشتن را بر من مینمائی و بهرمن خویشتن را می آرائی؟
سرور پیامبران و شریف ترین پیشینیان و مردمان بازپسین که درود خداوند بر او و تبار وی باد، فرمود، آن گاه که دل مومن از خوف خداوندی به لرزه درآید، چونان که برگ از درخت فرو ریزد، گناهان وی نیز ریخته آید.