کاهکشان. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) کشاننده کاه. کشنده کاه.در حال کشیدن کاه. || ( اِ مرکب ) مجره. هندوان راه بهشت خوانند و پارسیان راه کاهکشان و آن ازجمله شدن بسیار ستارگان است از قبیل ستارگان ابری واین جمله بتقریب بر دایره بزرگ است که بر دو برج جوزا و قوس همی گذرد هرچند که جایی تنگ شود جایی ستبر. چیزی به شکل جاده در آسمان از ستاره های خرد باهم آمیخته که به شبها گاهی بنظر می آید. گویند که آن مشابه است به خطی که بر زمین نرم از کاه و خاک کشیدن پیدا آید. ( غیاث ). و آن را به عربی مجره گویند. ( برهان ). ام السماء. مجره. راه مکه. کهکشان. ( یادداشت مؤلف ). و آن را راه مکه از این جهت گویند که کاروانیان شبها از روی آن به راه خود ادامه میدادند : راست بر چرخ راه کاهکشان همچو گیسوی زنگیان به نشان.عنصری.از بس که در این راه ز انگور کشانند این راه رز ایدون چو ره کاهکشان است.منوچهری.رجوع به کهکشان و کاهکش شود.
معنی کلمه کاهکشان در فرهنگ عمید
= کهکشان
معنی کلمه کاهکشان در فرهنگ فارسی
کشاننده کاه کهکشان
جملاتی از کاربرد کلمه کاهکشان
شبی که چادر بزم تو مه کند بر پا فلک ز کاهکشان اش طناب خواهد کرد
همچو ره کاهکشان از نجوم خانه کند پر مه و پر مشتری
جز عرصهٔ بزم گهرآگین تو گردون هم خوشه کجا یافت ره کاهکشان را
از چه از کاهکشان طوق به گردن دارد؟ چرخ اگر فاخته سرو خرامانش نیست
سیاره قطاع ز خوف تو به هر صبح بی کور نمایند ره کاهکشان را
صائب به غیر چهره زرین عشق نیست آن کهربا که کاهکشان برگ کاه اوست
نهال جاه ترا آب تا دهد کیوان ز چرخ و کاهکشان دلو و ریسمان دارد
نهری به طول کاهکشان در دو ماه و نیم از آسمان خاک نجف گشت آشکار
فلک ز کاهکشان تیغ بر کف استاده است به زیر سایه شمشیر آبدار مخسب
چون دو بیجاده گشاد از قبل خنده شود پر ستاره چو ره کاهکشان رهگذرش