چراخور

معنی کلمه چراخور در لغت نامه دهخدا

چراخور. [ چ َ خوَرْ / خُرْ ] ( اِ مرکب ) چراگاه بود. ( فرهنگ اسدی ). بمعنی چراخوار باشد که چراگاه است. ( برهان ). چراخوار. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چراگاه حیوانات. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). چراگاه و چراخوار. ( ناظم الاطباء ). و آنراچرامین و چرام نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).مرتع. چراجا. چرازار : شاپور شهرهای بسیاربنا کرد، یکی به پارس نام آن شادشاپور و باهواز شهری از آن آبادتر نیست ، و تابستان و زمستان سبز بود و گویند چراخور بود، چون شاپور آنجا رسید و سبزی و گیاه فراوان دید فرودآمد. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
چنو برکشد نعره اندر چراخور
مغنی بسوزد کتاب اغانی.( از فرهنگ اسدی ).ما را ولایتی و بیابانی و چراخوری فرمود تا آنجا ساکن باشیم و روی بخدمت آریم. ( تاریخ بیهقی ). اگر رحمت و عاطفت پادشاهانه ایشان را دریابد و چراخوری و ولایتی بایشان ارزانی داشته آید. ( تاریخ بیهقی ).
ازین بزیچه بسته دهن چرا ترسی
که هرگزش نه چراخور بد و نه آبشخور .مسعودسعد.بصحن مرغزار نعمت تو
امل را خوابگاه است و چراخور.مسعودسعد.شتربه را... انتعاشی حاصل آمد و در طلب چراخوری می پوئید. ( کلیله و دمنه ). وحوش بسیار بسبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند. ( کلیله و دمنه ). شتر بازرگان بطلب چراخور در بیشه آمد. ( کلیله و دمنه ). || ( نف مرکب ) حیوان چرنده. ( ناظم الاطباء ). علف خور. حیوانی که در چراگاه میچرد. رجوع به چراخوارشود.

معنی کلمه چراخور در فرهنگ عمید

۱. جای چریدن حیوانات علف خوار، چراگاه، علفزار: خرسند شدی به خور ز گیتی / زیرا تو خری جهان چراخور (ناصرخسرو: ۹۳ ).
۲. (صفت فاعلی ) حیوان چرنده و خورندۀ علف.

معنی کلمه چراخور در فرهنگ فارسی

علفزار، جای چریدن علفخواران، خورنده علف
( اسم ) چراخوار
چراگاه بود ٠بمعنی چرا خوار باشد که چرا گاه است ٠ چرا خوار ٠ چرا گاه حیوانات

جملاتی از کاربرد کلمه چراخور

شنزبه را بمدت انتعاشی حاصل آمد. و در طلب چراخور می‌پویید تا به مرغزاری رسید آراسته به انواع نبات و اصناف ریاحین. از رشک او رضوان انگشت غیرت گزیده و در نظاره او آسمان چشم حیرت گشاده
شیرش نخواهد آهو آهوی اوست یاهو منکر در این چراخور بسیار ژاژ خاید
در پناه دولت او در امان عدل او آهوان در بیشه با شیران چراخور کرده اند