پای خوش

معنی کلمه پای خوش در لغت نامه دهخدا

پای خوش. [ خوَ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) ( رشیدی ). رجوع به پای خوشه شود.

جملاتی از کاربرد کلمه پای خوش

میهمان خود که جای کش بودش بر چنان رقص پای خوش بودش
می فشانم آستین بر افسر گوهرنگار تا سرم را زیر پای خوش خرام آورده ای
دو اسبه راند همی تا بمسجد اقصی سمند تیز تک باد پای خوش رفتار
در راه نیاز می نهی پای خوش راهی و بوالعجب نهادی