نبطی

معنی کلمه نبطی در لغت نامه دهخدا

نبطی. [ ن َ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به نبط. ( سمعانی ). نباطی. نباط. ( المنجد ). رجوع به نَبَط شود. || واحد نبط. یک نفر از قوم نبط. رجوع به نَبَط شود. || عامی. یکی از اخلاطالناس. یکی از عوام الناس. رجوع به نَبَط شود. || قسمی دشنام است. ( یادداشت مؤلف ) : و لا علی ظهر الارض اخبث سریرة من هذا النبطی. ( آداب الوزراء ص 176 ). فضل گفت چند بار پرسی ای نبطی ؟ ( تاریخ برامکه ). || در ادویه ، مراد خودروی است که نکشته باشند. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه نبطی در فرهنگ عمید

۱. دسته ای از اقوام قدیم عرب که در حدود چهار قرن قبل از میلاد در یکی از نواحی عربستان ساکن شده و در سال ۱۰۶ میلادی به دست رومیان منقرض شدند.
۲. یک تن از قوم نبط.
۳. (صفت نسبی ) تهیه شده به وسیلۀ مردمان نبط.
۴. (اسم ) زبان و خط اقوام نبطی.

معنی کلمه نبطی در فرهنگ فارسی

دسته ای از اقوام عرب که در حوالی قرن ششم قبل از میلاد از بیابانهای عربستان به ناحیه هلال خصیب روان شدند و به تدریج در آن ناحیه مملکتی نسبه مهم به وجود آوردند که پایتخت آن پترا نام داشت. نبطی ها در سال ۱٠۵ میلادی با فتح پترا به دست رومیان انقراض یافتند .
( صفت ) منسوب به نبط : ۱ - ازقوم نبط . ۲ - زبان قوم نبط ۳ - خط قوم نبط ۴ - گیاه

جملاتی از کاربرد کلمه نبطی

بعجه (به عربی: بعجة) یک روستای نوسنگی در ۱۴ کیلومتری شمال پترای اردن است. این سکونت‌گاه در ارتفاع ۱۱۶۰ متری از سطح دریا قرار دارد و برای رسیدن به آن باید از دره‌ای عمیق و باریک بالا رفت. در بیرون ورودی بعجه بقایای یک سکونت‌گاه اسلامی قرار دارد که احتمالاً روی یک سکونت‌گاه قدیمی تر نبطی واقع شده است.
در متون نبطی به زبان یونانی، بعل شمین به طور مکرر با زئوس هلیوس (یعنی زئوس به عنوان خدای خورشید، هلیوس) برابر می‌شود. سانچونیاتون نویسنده فینیقی نیز از این موضوع پشتیبانی می‌کند: