ناخواه

معنی کلمه ناخواه در لغت نامه دهخدا

ناخواه. [ خوا / خا ] ( ن مف مرکب ، ق مرکب ) بی میل و اراده. بی اختیار. بی خواست. ( ناظم الاطباء ). ناخواسته. ( فرهنگ نظام ). کنایه از کاری بود که نه بخواست و اختیار کسی به فعل آید. ( انجمن آرا ). بدون اراده. کراهةً. اجباراً. به طور عدم میل و رغبت. ( ناظم الاطباء ). کرهاً.
- خواه و ناخواه ؛ طوعاً و کرهاً.
- ناخواه کسی ؛ برخلاف میل او. به خلاف خواست او. علی رغم او :
آن چنان کز عطسه ای و خامیاز
این دهان گردد به ناخواه تو باز.مولوی.که کسی ناخواه او و رغم او
گردد اندر ملکت او حکم جو.مولوی.چون کسی ناخواه وی بر وی براند
خاربن در باغ ملک او نشاند.مولوی.

معنی کلمه ناخواه در فرهنگ عمید

۱. نامطلوب.
۲. ناخواسته، نخواسته.
۳. بی اراده، بی اختیار.

معنی کلمه ناخواه در فرهنگ فارسی

( صفت ) ناخواهنده . ۲ - ( صفت ) ناخواسته نخواسته . یا ناخواه کسی . برخلاف میل او علی رغم وی : چون کسی ناخواه وی بروی براند خاربن در باغ ملک اونشاید. ( مثنوی ) ۳- بی اراده بی اختیار . یا ناخواه کسی . برخلاف میل او علی رغم وی : آن چنان کز عطسه ای و خامیاز این دهان گردد بناخواه تو باز. ( مثنوی ) یاخواه ( و ) ناخواه . خواهی نخواهی طوعا اوکرها.

جملاتی از کاربرد کلمه ناخواه

به گفته او القای شبهات و ترویج مغالطه‌های مفهومی منحصر به چپ‌ها نیست. اقتصاددانان حرفه‌ای و متعلق به جریانات مسلط آکادمیک، به ویژه آن‌ها که برای دولت‌ها یا نهادهای وابسته به دولت کار می‌کنند نیز از این آفت در امان نمانده‌اند. یکی از آموزه‌های اقتصاد خرد در توضیح ساختار بازار این است که در شرایط انحصار کامل که یک بنگاه کل تولید صنعت را در اختیار می‌گیرد بنگاه و صنعت یکی می‌شوند به طوریکه بازار در هیئت یک بنگاه (سازمان) ظاهر می‌گردد. از این بحث نظری اغلب این شبهه ایجاد می‌شود که بازار ممکن است در شرایطی تبدیل به بنگاه یا سازمان شود. این تصور خواه ناخواه یادآور تئوری سرمایه‌داری انحصاری مارکسیست‌ها است.
چویوسف چنین دید ناچار ماند اگر خواه و ناخواه توسن براند
برای خاطرم با این جوانمرد بباید خواه ناخواه آشتی کرد
که کسی ناخواه او و رغم او گردد اندر ملکت او حکم‌جو
به که ازین پس به گوش کس نرسانی نکته ناخواه و شعر ناطلبیده
" بسیاری از مردم کشمیر که به شدت به این فرقه دل بسته بودند، خواه ناخواه آنها را به ایمان واقعی برگرداندم و بسیاری را کشتم. تعدادی از آنها به تصوف پناه بردند اما آنها صوفی واقعی نیستند و چیزی جز اسم از تصوف ندارند. "
تا نمیراندت اجل ناخواه نرسی بعد از آن بوصل آله
نشاندش بر ارابه خواه ناخواه روان شد راون و ماریچ همراه
آنک عاقل بود عزم راه کرد عزم راه مشکل ناخواه کرد
ز گلشن بر کنندت، خواه ناخواه کنندت پایمال، اندر گذرگاه
پس اللَّه تعالی ایشان را پاسخ کرد گفت: أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ الف استفهام است و لو کلمه جواب یعنی که میگویند بر پی آن رویم که پدران خود را وران یافتیم، باش و گر پدران ایشان چیزی در نمی‌یافتند و راه راست نمی‌شناختند هم، و نظیر این آنست که از قول شعیب علیه السّلام گفت أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ چون فرا شعیب گفتند که از دین خویش و از آی، جواب داد أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ الف استفهام و لو کلمه جواب، میگوید و اگر ما ناخواه و ناپسندیم این را هم، و این لفظ در پارسی هم بغنّه باید راند بر جای استفهام.