محنت کش

معنی کلمه محنت کش در لغت نامه دهخدا

محنت کش. [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب )کشنده محنت. سختی کش. || ستمکش. مظلوم.

معنی کلمه محنت کش در فرهنگ عمید

آن که به رنج و سختی دچار است.

معنی کلمه محنت کش در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه رنج و مشقت کشد .

جملاتی از کاربرد کلمه محنت کش

ناصر دولت و دین شاه ابوبکر علی که بحال دل محنت کش ما باز رسد
شبروان رنج بین و محنت کش واو به صدر وصال خرم و خوش
شه اقلیم بیداد است و مظلومان محنت کش برای خود نمی‌خواهد سلطانی ورای او
هیچ در خاطر یوسف گذرد کز غم هجر چه بلا بر سر محنت کش کنعان گذرد
ز مزد بندهٔ کرپاس پوش محنت کش نصیب خواجهٔ ناکرده کار رخت حریر
وه که چندان جان محنت کش مرا سوزی، بسوز خانه خالی کن که آدم باز مهمانی دگر
سوزد ازآتش هجرش دل محنت کش من لیک وصلش زند آبی‌به سرآتش من
بیچاره دل سوختهٔ محنت کش در آتش عشق تو همی سوزد خوش
کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش
آن غمزده ام که زهر غم نوش منست محنت کش عالم دل مدهوش منست