معنی کلمه وائل در لغت نامه دهخدا
وائل. [ ءِ ] ( اِخ ) قبیله ای است از عرب. ( از لباب الالباب نقل ازغیاث ). و قدیجعل اسماً للقبیلة فلایصرف. ( تاج العروس ). شعبه ای از قبیله بنی رکب منشعب از بنی اشعر. ( تاریخ قم ص 283 ). رجوع به بنو وائل و عیون الاخبار شود.
وائل. [ ءِ ] ( اِخ ) نام قریه ای است. ( از لباب الالباب نقل از غیاث ).
وائل. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن ابی القعیس صحابی است. ( منتهی الارب ). و گویند وائل بن افلح بن ابی القعیس عم رضاعی عائشه. ( تاج العروس ) و ( الاصابة حرف واو قسم اول ج 6 ص 312 ).
وائل. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن افلح. رجوع به وائل بن ابی القعیس شود.
وائل. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن حجرالحضرمی. مؤلف تاج العروس آرد: وائل بن حجربن ربیعة و یعرف بالقیل روی عاصم بن کلیب عن ابیه عنه - انتهی. پیغمبرصلی اﷲ علیه و آله و سلم این نامه را به او نوشت :
«من محمد رسول اﷲ الی الاقیال العباهلة من [ أهل ] حضرموت ، باقامةالصلاة، و ایتاءالزکاة، فی التیعة شاة. والتیمة لصاحبها، و فی السیوب الخمس ؛ لاخلاط، و لاوراط، ولاشناق ولاشغار و من أجبی فقد أربی. و کل مسکر حرام ». ( عقدالفرید ج 1 ص 285 چ محمدسعید العریان ). و رجوع به البیان والتبیین چ حسن سندوبی ج 1 ص 20 و 21 والاصابه ج 6 ص 312 قسم اول و ص 331 شود.
وائل. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن داود. ابوبکر. تابعی است.
وائل. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن رباب قرشی سهمی خود و برادرش معمر صحابی بودند. رجوع به الاصابة ج 6 ص 313 قسم اول شود.
وائل. [ ءِ ] ( اِخ ) ابن زیدبن قیس بن عمارة. یکی از بزرگان طایفه عماره است. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 327 چ محمد سعیدالعریان شود.
وائل.[ ءِ ] ( اِخ ) ابن صریم الیشکری. ابن عبدربه گوید: وائل بن صریم یشکری از یمامه بیرون آمد. پس بنواسیدبن عمروبن تمیم با او مصادف شدند و وی را اسیر گرفتند واو را در گودال آب فروبردند و این شعر میخواندند:
یا ایها الماتح دلوی دونکا
و بدین وسیله او را کشتند. پس برادرش باعث بن صریم به خونخواهی برادر برخاست و جنگ یوم حاجر پدید آمد. در این جنگ ثمامةبن باعث بن صریم مردی از بنی اسید را که در میان ایشان مورد توجه بود بکشت و صد تن دیگرنیز از ایشان کشته شدند. باعث بن صریم درباره این جنگ گوید: