معنی کلمه هروی در لغت نامه دهخدا
هروی. [ هَِ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به هرات. ( برهان ). هریوه. ( برهان ). هراتی. ( یادداشت به خط مؤلف ).
هروی. [ هَِ رَ ] ( اِ ) دانه ای است مانند ماش که در میان باقلا بود. ( رشیدی ). در برهان و سروری «هرول » ضبط شده است به لام و محشی رشیدی نویسد که در اکثر نسخ با یاء آمده است. ( از حاشیه برهان چ معین ).
هروی. [ هَِ رَ ] ( اِخ ) زبانی بوده است از جمله هفت زبان فارسی. ( برهان ). زبان فارسی را شامل پنج یا هفت زبان دانسته اند که هروی به عقیده فرهنگ نویسان قدیم یکی از سه لهجه ای است که متروک شده است و آن را در ردیف سگزی و زاولی که لهجه های متروک بوده است نام برده اند. ( از مقدمه برهان قاطع چ معین ص سی ). مقدسی در احسن التقاسیم آرد: زبان هرات وحشی است و مردم آنجا سخن را بد ادا کنند وتکلف و تحامل ورزند. ( مقدمه برهان چ معین ص 43 ).
هروی. [ هَِ رَ ] ( اِخ ) امامی... مداح سلاطین و وزرای کرمان بوده و اشعار بسیار خوب دارد و از جمله این لغز است :
ثلث و خمس و زوج فردی را که خمس و سدس او
بی شک از حد عدد بیرون بود تصنیف کن
بر قرار خویش باری دیگرش در بیت مال
ضرب کن ، چون ضرب کردی آنگهی تضعیف کن
سدس عشر ثلث او را باز با این هر دو قسم
جمع کن ، نی نی که نصف ثلث از او تحذیف کن
کعب عین و جذر طا را گر برون آری به فکر
اندرو پیوند و چار و پنج را تألیف کن
با محاسب گفتم اندر علم او اسمی به رمز
گو «امامی » را به علم خویشتن تعریف کن.( از مجالس النفائس میرعلیشیر نوایی ص 327 ).او ابوعبداﷲ محمدبن ابی بکربن عثمان معاصر مجد همگر بوده است و هر یک دیگری را مدح کرده اند. و در اصفهان به سال 676 یا 686 هَ. ق. درگذشت. دیوانش دو هزار بیت دارد. احوالش در تذکره نصرآبادی ص 493 و مجمعالفصحا ج 1 ص 98 و مرآت الخیال ص 40 و آتشکده آذر ص 147 آمده است. ( از ذریعه ج 9 ص 94 ).
هروی. [ هَِ رَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش پاوه شهرستان سنندج که از چشمه و رودخانه سیروان مشروب میشود. کار مردم زراعت و محصول عمده آنجا غله است. عده ای از اهالی به شغل گله داری گذران می کنند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).